.پسر بیست و چهار ساله که تحمل رنج مادر را به دلیل بیماری کلیه نداشت، یکی از کلیههای خود را پنهانی به او اهدا کرد
تا حدود یک سالگی، همه چیز سینا طبیعی به نظر می رسید، اما به تدریج، عدم توجه او به محیط دور و بر و اطرافیانش، سکوت دائمی او، اشاره نکردنش به چیزهایی که معمولا برای بچه های این سن جالب است، و تمرکز طولانی مدت و غیر طبیعی او به بعضی چیزها از جمله ورق زدن بی وقفه مجله یا کاتالوگ یک فروشگاه، اینکه در آن سن من و پدرش را هیچگاه صدا نمی زد، و بیش از همه اینکه هیچوقت چیزی از ما طلب نمیکرد، همگی این حس را به ما می داد که سینا با بقیه همسالانش متفاوت است. با این وجود شاید خودمان را گول می زدیم که به هر حال بچهها همه به نوعی با هم متفاوتند، شاید نیازهایش را به کمک خواهرش برآورده میکند، پسرها دیر به حرف زدن می افتند... و دکتر عمومی هم به نوعی این توجیه ها را تایید میکرد.
در واقع، ما همه در این جریان در گیریم. سرطان تمام افراد کره زمین را تحتتأثیر قرار داده است. یا شخص خودش به آن مبتلا است، یا کسی را میشناسد که دچار آن میباشد، که ممکن است عضو خانواده یا دوستش باشد. هر یک از ما سرگذشتی در ارتباط با سرطان دارد.
نرگس زرد هر بهار برمیگردد، و همینطور هم جویس کولهاویک گزارشگر هنر و سرگرمیهای یک شبکه تلویزیونی که سه بار بر بیماری سرطان غلبه کرده است.
در ایالت ماساچوست، نرگس زرد و جویس کول هاویک نماد امید هستند.
هجده ساله بودم و تازه دانشگاه قبول شده بودم.در مسیر رفت و آمدم به دانشگاه وقتی تو ماشین به سمت چپ نگاه میکردم، بعد از 5-6 دقیقه سردرد می شدم و درد زیاد و زیادتر می شد.
این درد به حدی می رسید که اگه یه روز می رفتم دانشگاه دو روز تو خونه می افتادم! پیش متخصص مغز و اعصاب رفتم و سی تی اسکن انجام دادم و گفت که میگرنه. دارو داد. اما دریغ از فایده.
چند سال پیش مامان تو یه تصادف پاش شکست و همون زمانی هم که پاش تو گچ بود، افتاد و دستش هم شکست.اوضاع دست خیلی ناجور بود و باید عمل می شد. بیمارستان بستری شد.شب اول من باید می موندم. اولین تجربه بیمارستان موندنم بود.
همسایه ما بزاز لاغری که ساکن دربالنفل بود از کودکی صرع داشت. حدس زدم که علت بیماریش بر اثر زیادی بلغم است. دستور دادم به دفعات قی کند (داروی مقیی برایش تجویز کردم که چندین بار بخورد). پس از آن شربتی که در دفع سودا اثری قوی داشت به او نوشاندم. درنتیجه سه ماه به حملات صرعی مبتلا نشد. همسایه های دربالنفل از ما تشکر کردند.
عبدالله بن سواده مبتلا به تبهای شش روز درمیان و زمانی یکروز در میان و چهار روز درمیان و گاهی هر روزی بود و قبل از تب لرز مختصر مینمود و به دفعات زیاد ادرار میکرد. چنین نظر دادم که این تبها باید به ربع مبدل گردد، یا آنکه ممکن است بیمار دملی در کلیه ها داشته باشد.
راستش هميشه فکر ميکردم که آدم بايد با عشق ازدواج کنه. هميشه فکر ميکردم که بالاخره يکي پيدا ميشه که گوهر وجودي منو کشف ميکنه و از بين همه زنهاي دنيا منو انتخاب ميکنه که تا آخر عمرش باهاش بمونم و ديگه ميميره برام و طي حرکات درخواستي و فضايي زانو ميزنه و يه حلقه که البته توي يه جعبه است رو ميگيره طرفم و...
این را به این دلیل نمیگویم که یک سال کامل باید بنشینی و در سر خودت و تستهایت بزنی تا یک رتبه خوب بیاوری و اسمت بشود پزشک! ...