محیط پرخاشگر، باعث تشدید پرخاشگری می‌شود

خشونت و آمار رو به رشد قربانیان آن در جوامع امروزی موضوع نشستی بود که دو روز پیش در محل ساختمان‌ آرشیو کتابخانه ملی برگزار شد. در این نشست که سخنران آن علیرضا شیری، پزشک و تحصیلکرده روانشناسی یونگ (تحلیلی) از دانشگاه آکسفورد بود با استناد به روانشناسی اجتماعی به دلایل پرخاشگری و خشونت در افراد جامعه پرداخته شد. او در ابتدا تعریف‌هایی از خشونت ارائه کرد. به گفته شیری، پرخاشگری تنها آسیب جسمی رساندن به افراد نیست و می‌تواند تعاریف متفاوتی داشته باشد؛ به‌طوری که می‌تواند شامل مواردی مثل بلند صحبت کردن، تحقیر و... شود.

به گزارش مجله پزشکی مادر به نقل از روزنامه فرهیختگان البته مطالعات نشان می‌دهد که مردان بیشتر مستعد خشونت هستند. از سوی دیگر در نظریه‌های اجتماعی افرادی مثل بندورا معتقدند خشونت قابل یادگیری است و نمی‌توان منشأ اصلی آن را ژنتیک برشمرد.

به اعتقاد این استاد دانشگاه، محیط پرخاشگر، باعث تشدید پرخاشگری می‌شود: «وقتی افراد در موقعیت‌هایی زندگی کنند که دائما در حال تحقیر شدن باشند، خشن می‌شوند.

از سوی دیگر ممکن است گروهی از افراد گروهی دیگر را حقیر بشمارند که همین امر موجب می‌شود مجوز خشونت به خود بدهند. البته تحقیقات مختلفی درباره خشونت‌های رسانه‌ای هم انجام شده است. به‌طوری که قرارگرفتن در معرض خشونت‌های رسانه‌ای، مثل دیدن فیلم‌ها و بازی‌های خشن افراد را بیشتر مستعد خشونت می‌کند.»


در ادامه شیری با طرح این سوال که آیا فرهنگ نیز می‌تواند مشوق خشونت باشد، حاضران را به شرکت در بحث دعوت کرد. به گفته او، مطالعات مختلفی در مورد غیرت و انحصارطلبی در جامعه انجام شده که بسیاری از آنها در ایران قابل مشاهده است. او صحبت‌های خود در این باره را با مثال ساده‌ای شروع کرد: «غیرت در مسائل زناشویی». به اعتقاد او، غیرت‌هایی از این دست چه در زن و چه در مرد ریشه در حسادت دارد.

البته او این موضوع را به طور کامل نفی نکرد و گفت: «در جامعه حسادت و انحصارطلبی سالم هم وجود دارد؛ چراکه ما به هر حال باید با ایجاد حریم‌هایی زندگی خصوصی خود را از دیگران جدا کنیم، اما این انحصارطلبی نباید در تمامی اتفاقات اجتماعی ما حاکم شود.

به همین دلیل است که موضوع انحصارطلبی در روانشناسی اجتماعی مورد بحث جدی قرار می‌گیرد. اگر افراد در مواجهه با تمام موضوعات و اتفاقات پیرامون خود انحصار طلب باشند، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.» به اعتقاد این استاد دانشگاه، در جوامعی که بیش از حد غیرت و انحصارطلبی بدون منطق و پشتوانه عقلی ترویج داده می‌شود، خشونت آمار بالایی دارد.


شیری با استناد به تحقیقات صورت‌گرفته، دیگر عوامل موثر در خشونت را نیز بازگو کرد. به گفته او، براساس نتایج تحقیقاتی که در طول 45 سال در آمریکا انجام‌شده، آب ‌و هوای گرم و خشک در شروع و تشدید خشونت موثر است: «براساس این تحقیق 45 سال آب و هوای یک شهر از آمریکا ثبت شد، که بررسی‌ها نشان داد در روز‌های گرم میزان بزه و خشونت در میان افراد زیاد می‌شود.

این آزمایش در شرایط آزمایشگاهی نیز انجام شد و افراد در موقعیت‌های مختلف مورد سنجش قرار گرفتند که نشان داد افراد در محیط‌های گرم زودتر به خشونت متوسل می‌شوند.»


شیری در بخش دیگری از صحبت‌هایش به رابطه بین شخصیت افراد و میزان گرایش آنها به خشونت پرداخت. او گفت: «افراد خودشیفته بیش از دیگران مستعد خشونت هستند. چراکه افراد خودشیفته خودانگاری خوبی ندارند و رفتار عادی دیگران را به خود می‌گیرند و همین امر باعث می‌شود آنها مجوز خشونت به دیگران را به خود بدهند.

این در حالی است که این افراد حتی خود را قربانی و در معرض خشونت نیز می‌پندارند. در آزمایشی از افراد خواسته شد هر زمان احساس می‌کنند که قربانی خشونت شده‌اند، یادداشت کنند و آن را به اطلاع محقق برسانند. این تحقیق نشان داد که بیشتر گزارش‌ها مربوط به افرادی بود که در تست‌های روانشناسی خودشیفته معرفی شده بودند.»


شیری البته به تیپ‌های شخصیتی A و B نیز اشاره کرد. به گفته او، اگرچه در علم روانشناسی جدید این تقسیم‌بندی جایگاهی ندارد، این تیپ‌های شخصیتی نیز از نظر میزان خشونت متفاوتند.

این استاد دانشگاه افزود: «افرادی که داری تیپ شخصیتی A هستند، افرادی زودرنج، رقابت‌جو و همیشه در حال عجله هستند. برخلاف آنها افراد تیپ شخصیتی B آرام و فاقد هرگونه رقابت‌جویی هستند.

به همین دلیل تیپ شخصیتی A پرخاشگرترند، به‌طوری که حتی پرخاشگری‌آنها به سمت پرخاشگری خصمانه نیز کشیده می‌شود. در پرخاشگری خصمانه افراد گرایش به آسیب زدن به بقیه افراد را دارند.» به اعتقاد شیری در این مواقع اسناد افراد درباره علل رفتار دیگران نقش بسیار مهمی دارد. تلقی افراد از علت رفتار دیگران و پیشداوری نسبت به آنها مجوز بسیاری از پرخاشگری‌ها را به آنها می‌دهد.


او به گرایش برخی افراد به پرخاشگری در درازمدت نیز اشاره کرد و گفت: «بسیاری از افراد زورگویی و پرخاشگری به صورت یک‌طرفه را در درازمدت در دستور کار خود قرار می‌دهند که می‌تواند دلایلی همچون ‌انگیزه حفظ قدرت، پذیرفته شدن در یک گروه و مقابله با افسردگی داشته باشد.» شیری به خشونت‌هایی که در محیط‌های کاری نیز گریبانگیر افراد می‌شود، اشاره کرد.

به اعتقاد او این خشونت با موارد مختلفی همچون زیرآب‌زنی، تحقیر، غیبت، ایجاد موانع برای همکاران (انتقال ندادن اطلاعات یا مداخلات مخرب) و آشکار به صورت حمله بدنی یا دزدیدن وسایل همکاران می‌تواند اتفاق بیفتد.

مجله پزشکی مادر
تاثیرِ منفیِ سخت‌گیری والدین بر سلامت روان کودک

سخت‌گیری پدر و مادر احتمال مشکلات روانشناختی را در بزرگسالی افزایش می دهد.

به گزارش مجله پزشکی مادر به نقل از بی بی سی به گفته پژوهشگران دانشگاه یوسی‌ال لندن، تاثیر سخت‌گیری پدر و مادر بر فرزند می‌تواند مانند تاثیر منفی مرگ یکی از نزدیکان یا دوستان باشد.

برای این تحقیق ۲۰۰۰ نفر که در سال ۱۹۴۶ در بریتانیا به دنیا آمده بودند زیر نظر قرار گرفتند.
سلامت آنها در نوجوانی، در دهه سی، دهه چهل و بین ۶۰ تا ۶۴ سالگی بررسی و از آنها خواسته شد تا رابطه خود با والدین‌شان را در ۱۶ سال اول زندگی ارزیابی کنند.

برای مثال از آنها درباره محبت و گرمی و درک پدر و مادر سوال شد و اینکه چقدر آزادی عمل داشتند یا اینکه پدر و مادر چقدر محدودکننده و سخت‌گیر بودند.
اهمیت دوران کودکی در رشد و تکامل مغز موضوعی کاملا شناخته شده است، اما این نخستین بار است که تاثیر عملکرد پدر و مادر در دوران کودکی، در طول زمانی چنین طولانی ارزیابی می شود.

سبک‌های بزرگ‌کردن کودک
قاطع: به کودک یاد می‌دهد که مسئولیت پذیر باشد، خودش فکر کند و بداند چرا برایش قاعده و قانون گذاشته و چرا باید آنها را رعایت کند.
سلطه‌گر: انتظار اطاعت و فرمانبرداری دارد و از تنبیه یا تهدید به تنبیه برای کنترل کودک استفاده می‌کند.
منفعل: این پدر و مادرها گرما و محبت به کودکشان می‌دهند، اما نمی‌توانند قاعده و قانون بگذارند یا قاطعیت آن را ندارند که کودک این قواعد را رعایت کند.
منفک: این پدر و مادرها حمایت عاطفی کافی از کودکشان نمی‌کنند و نمی‌توانند رفتار مناسب را مشخص کرده و این رفتارها را در آنها تثبیت کنند.

دکتر می استفورد نویسنده ارشد این تحقیق می‌گوید: تمام پدر و مادرها به درجاتی فرزندشان را کنترل می کنند.
اما مسئله این است که آیا کودک احساس می‌کند به حریم خصوصی‌اش تعرض شده یا احساس می‌کند که از او مراقبت می‌شود.

هر چه پدر و مادر درک بیشتری داشته و دلسوزتر باشند، به آنچه فرزندشان می‌گوید بیشتر گوش می‌دهند و بیشتر با آنها گرم و دوستانه صحبت می‌کنند.
پدر و مادرهایی که بستری با ثبات برای کودکانشان فراهم می‌کنند تا در محیطی گرم و پاسخگو، دنیا را تجربه کنند باعث رشد و ارتقاء عاطفی آنها می شوند.
به گفته محققان، کنترل و نظارت شدید بر کودکان، خودمختاری آنها را سلب می کند و مانع از شکل‌گیری یک هویت مستقل و قوی در آنها می‌شود، چون این کودکان نمی‌توانند از رویارویی با مسائل و از اشتباه کردن یاد بگیرند و این تاثیر منفی تا سال‌های طولانی باقی خواهد ماند.

دکتر استفورد می‌گوید: ما متوجه شدیم بچه هایی که پدر و مادرهایی گرم و پاسخگو دارند در اوایل، اواسط و اواخر بزرگسالی از نظر روانی سالمترند و بیشتر از زندگی رضایت دارند.

اما برعکس، کنترل روانشناختی با مشکلات روانی و رضایت کمتر از زندگی ربط دارد. برای مثال کنترل روانشناختی یعنی به کودک اجازه داده نشود خودش تصمیم بگیرد، به حریم خصوصی‌اش تعرض و وابسته بودن در او تقویت شود.

این تحقیق همچنین نشان داد کسانی که در کودکی با سخت‌گیری پدر و مادر روبرو بوده‌اند، در روابط خود در آینده بیشتر دچار مشکل شده بودند.

مجله پزشکی مادر
افسردگی در نوجوانان؛ دانستنیهایی که باید دانست

اصلاً غیر عادی نیست که فرزند نوجوانتان را ببینید که یک دفعه می‌خندد و یا خیره به جایی شده است و از فکر بیرون نمی‌آید. خیلی وقت‌ها تغییرات شدید و سریع خلق و خو در نوجوانی نشانه‌هایی طبیعی از روند رشد و ورود به دنیای بزرگسالی تعبیر می‌شوند. اما بعضی از تغییرات خلق و خو چیزی جدی‌تر و مهم‌تر از تغییرات رشدی در نوجوانان هستند.

چرا خلق و خو در نوجوانی دائم در حال تغییر است؟

به گزارش مجله پزشکی مادر به نقل از ضمیمه خانواده روزنامه اطلاعات، تغییرات خلق و خو در این دوران اساسا به بیولوژی ربط دارند. تغییرات هورمونی که در روند بلوغ رخ می‌دهند نقش مهمی در فکر و احساس نوجوان ایجاد می‌کند.

روند این تغییرات همراه با تجربه احساسات ناخوشایند و شدید، احساس اندوه عمیق و ناامیدی و یاسی است که بخاطر تغییرات شیمیایی‌ای رخ می‌دهد ودر مغز ایجاد می‌شود.

علاوه بر این تلاش برای پیدا کردن هویت و شناخت روحیات فردی می‌تواند باعث این نوع تغییرات در خلق و خو باشد. اینکه فرزند نوجوانتان بخواهد مستقل شود، باورهای شخصی خودش را داشته باشد، به دنبال اهدافش برود و راهنمایی برای موفقیت‌هایش تعریف کند هم طبیعی است و هم درست است اما همه این‌ها ممکن است همراه با آشفتگی‌های درونی که در رفتار نمایش داده می‌شود همراه باشد.

روند سالم رشد شامل این پرسش نوجوان از خودش است که من کی هستم؟ این همان چیزی است که باعث می‌شود گرایش‌ها، علاقمندی‌ها، اندیشه‌ها و انتخاب‌های فردی شکل بگیرند. فرزند نوجوان شما ممکن است در طی شش ماه فقط یک پیراهن مشکی بپوشد. او گمان می‌کند این بهترین لباس و نمادی از طرز فکر اوست.

استقلال و تلاش برای دست یابی به هویت فردی با تجربه احساسات گوناگون همراه است. او شاید احساس ناراحتی کند و فکر کند آدم تنهایی است و هم زمان گاهی احساس کند چقدر برای رسیدن به آزادی هیجان زده است. این احساسات شدید و عجیب به تغییر خلق و خو می‌انجامد.

کاری که والدین می‌کنند

مهم است که بتوانید در تمام این دوران خونسرد و آرام باشید. بلند کردن صدا، تحکم، تحقیر عقاید یا رفتار فرزندتان و تمسخر انتخاب‌هایی که شاید از نظر شما احمقانه هستند قطعا نمی‌تواند راه درستی باشد. آرامش داشته باشید و با کمک و همراهی با فرزندتان می‌توانید رفتار نوجوان را به مسیر درست و مورد علاقه خودش هدایت کنید.

تشویق فرزندتان به عادت‌های سالم خواب یکی از بهترین راه‌ها برای کنترل خلق و خوی اوست. خستگی زیاد و کم‌خوابی یا بدخوابی می‌تواند فشارهای روحی زیادی برای او ایجاد کند. یکی از دلایلی که نوجوان‌ها در خواب راحت مشکل دارند استفاده زیاد و مکرر از ابزارهای الکترونیکی است. حداقل از او بخواهید یک ساعت قبل از خواب کار با این ابزارها را کنار بگذارد تا برای خوابیدن آرامش و راحتی داشته باشد.

تمرین‌های ورزشی هم راهی برای تقویت و افزایش توان خلقی آنها است. او را تشویق کنید تا روزی بیست دقیقه ورزش کند. ورزش هم استرس را کم می‌کند و هم به آزاد‌سازی اندورفین که ماده شیمیایی تقویت خلق و خو است کمک می‌کند.

یک رژیم غذایی سالم نیز راه دیگری برای تقویت خلق و خو و کاهش تغییرات خلقی و روحی است. خوردن صبحانه، مصرف محدود کافئین و کاهش مصرف شیرینی چیزهایی است که در سلامت روحی نوجوان‌ها و افراد بزرگسال نقش دارد. با فرزندتان درباره اهمیت تعادل در رژیم غذایی و وعده‌های غذایی سالم و مقوی صحبت کنید.

مشکل از چه زمانی شروع می‌شود؟

تغییرات شدید خلق و خوی نوجوان شما ممکن است نشانه‌ و علامتی از یک مشکل بزرگ‌تر باشد. اگر این تغییرات در روابط دوستانه و یا آموزش او مداخله ایجاد کند این مساله می‌تواند فراتر از تغییرات بیولوژیکی و هورمونی دوران نوجوانی باشد. اگر او بخاطر همین تغییرات شدید روحی نمی‌تواند دوست پیدا کند و یا نمی‌تواند بدون دردسر رفتار کند، درس بخواند و به مدرسه برود احتمالا مشکل او به سلامت روانی او ربط جدی دارد.

افسردگی، بیماری دوقطبی، اختلال اضطراب فقط چند مورد از مسائل مربوط به سلامت روانی است. این مشکلات در میان نوجوان‌های امروزی رایج هستند. سلامت روانی و اختلال در آن بسیار مهم است و درمان بیماری و اختلال روحی ضروری و جدی است. به عنوان یک والد باید شرایط روحی فرزندتان را به خوبی بشناسید و اگر به سلامت روحی او اطمینان ندارید با شناسایی و درخواست کمک از روانشناس، مشاور و روانپزشک برای درمان او فورا اقدام کنید.

افسردگی و نشانه‌ها

علائم و عوارض افسردگی شامل هر نوع تغییر جدی خلق و خو، احساسات و رفتارها است. این علائم به طور کلی باید مورد توجه قرار بگیرند:

نسبت به این تغییرات عاطفی هشیار باشید

ـ احساس غم که همراه با گریه‌های شدید بی‌دلیل باشد.

ـ ناراحتی، افسردگی و خشم زیاد برای موضوعات بسیار بی اهمیت.

ـ از دست دادن انگیزه وروحیه در انجام فعالیت‌های روزمره.

ـ بی‌علاقگی به خانواده، دوستان و مشکلات عمیق و تنش با اطرافیان

ـ ابراز احساسات منفی مثل احساس گناه، بی‌ارزشی، ناکامی و شکست، خود تحقیری و خودانکاری و خود انتقادی مخرب.

ـ حساسیت وترس زیاد نسبت به شکست و طرد شدن و نیاز دائمی به تائید شدن و اطمینان.

ـ اختلال در فکر کردن، تمرکز، تصمیم گیری و یادآوری خاطرات.

ـ ترس از آینده و نفرت از زندگی

ـ تصمیم‌ به خودکشی وفکر کردن به مرگ

تغییرات رفتاری را جدی بگیرید:

ـ خستگی و کمبود انرژی دائمی.

ـ تغییر ذائقه و اشتها، کم شدن سریع وزن یا چاقی ناگهانی.

ـ بی خوابی یا خواب زیاد.

ـ مصرف الکل یا مواد مخدر.

ـ تحریک‌پذیری و تنش و پریشانی زیاد و بی قراری در خواب و بیداری.

ـ کندی فکر و کندی در حرکت اعضای بدن.

ـ شکایت دائمی از دردهای بدنی، دردهای شکمی و سردرد.

ـ غیبت‌های زیاد در مدرسه و ناتوانی در انجام فعالیت‌های مدرسه.

ـ بی‌توجهی به ظاهر و لباس و رسیدگی به مو.

ـ رفتارهای خطرناک.

ـ خودآزاری مثل زدن، سوزاندن، بریدن و آسیب به بدن.

چه چیزی طبیعی نیست؟

تشخیص اینکه چه تغییراتی در خلق و خو طبیعی و چه رفتارهایی نشانه‌های یک مشکل روانی است چندان ساده نیست و راه حل آن این است که با فرزندتان درباره این روحیات حرف بزنید. همین که بفهمید او توانایی حل چالش‌ها و مسائل زندگی‌اش را دارد یا نه کمک بزرگی برای شناخت وضعیت روحی اوست.

اگر نشانه‌ای افسردگی را در او احساس می‌کنید و به نظر شما زندگی روزمره او دچار اختلال شده است حتما باید برای بررسی‌های بیشتر و اقدام برای درمان او به پزشک مراجعه کنید.

فکر خودکشی

اگر او همیشه درباره مرگ و خودکشی حرف می‌زند و تجربه‌های ناشیانه‌ای هم در این باره داشته باید مساله را جدی بگیرید و سعی کنید با گفتگوی موثر و درست راه این افکار را ببندید:

ـ ابتدا باید درباره این مساله جدی با پزشک صحبت کنید. مشاور سلامت، روانپزشک و روانشناس افرادی هستند که صلاحیت بررسی این موضوع را دارند.

ـ حمایت‌های جمعی و خانوادگی و تلاش برای درک احساسات فرزندتان مهم‌ترین کاری است که باید بکنید. انکار و تمسخر و بی توجهی به این مساله می‌تواند خطری جدی باشد که فرزندتان را تهدید می‌کند.

ـ اگر او افسرده است و سابقه چنین کاری را داشته و یا دائم به خودش آسیب می‌زند نباید او را تنها رها کنید. همیشه یک نفر باید از دور مراقب وضعیت روحی او باشد.
 
مجله پزشکی مادر
برای داشتن یک زندگی فوق العاده به این 8 چیز نیازی ندارید

کاملاً طبیعی است که همه ما همیشه بخواهیم بهتر شویم، بیشتر داشته باشیم و کارهای بیشتری انجام دهیم. اما در مسیر زندگی اغلب فراموش می‌کنیم که چیزی که برای شاد بودن نیاز داریم همان چیزی است که درست روبرویمان قرار دارد. ما در تلاش برای موفق بودن یادمان می‌رود به خودمان گوشزد کنیم که کاملیم، کافی هستیم و درست همین لحظه را داریم. چرا با بدخلقی آن را خراب کنیم؟ چرا همین الان شاد نباشیم؟

در زیر به ۸ نکته‌ای اشاره می‌کنیم که برای شاد بودن و بهره بردن از زمان حالتان به آنها هیچ نیازی ندارید:

نگران بودن درمورد اشتباهات گذشته

این واقعیت که در گذشته اشتباهاتی مرتکب شده‌اید یکی دیگر از دلایلی است که باید لبخند بزنید و بخاطر آن خوشحال باشید. تعجب کردید؟ خوب، باید بگوییم که اگر هیچ اشتباهی در زندگی‌تان مرتکب نمی‌شدید، چیزهای مهمی که امروز می‌دانید را نمی‌دانستید. زندگی فراز و نشیب‌های خود را دارد و این زیبایی زندگی است. افتادن بهترین راهی است که چیزی یاد بگیرید. گذشته شما، هرچقدر هم که سخت بوده باشد، نباید مانع راه آینده‌تان شود. چرا خودتان را اذیت کنید و به جای اینکه روی حال و آینده‌تان تمرکز کنید خودتان را درگیر گذشته کنید؟ زندگی شما در دستانتان است. بخاطر اینکه می‌ترسید دوباره زمین بخورید، خودتان را از اتفاق‌های خوبی که ممکن است برایتان بیفتد محروم نکنید. چون چیزی که مهم است این است که همیشه می‌توانید بلند شوید و به راهتان ادامه دهید.

هر اتفاق دیگری که در مکان‌ها و زمان‌های دیگر می‌افتد

همه چیزی که دارید همین لحظه است. خوب یا بد ما به همه مکان‌ها و زمان‌ها دسترسی نداریم. اینکه روی روز دیگر و زمان دیگری تمرکز کنید فقط لحظه حالتان را خراب خواهد کرد. فیلم Click را دیده‌اید؟ در این فیلم شخصیت اصلی داستان یک ریموت کنترل در دستان خود دارد که می‌تواند لحظات زندگی‌اش را با آن جلو بزند و رد کند. آخر کار همه زندگی‌اش را جلو زد و اصلاً از آن خوشحال نبود. آنوقت فهمید تنها چیزی که همه انسان‌ها دارند لحظه اکنون است و اگر بخواهید آن لحظه را رد کنید، کل زندگی‌تان را نابود خواهید کرد. بیشتر انسان‌ها تمرکزشان روی جایزه است و وقتی آن را به دست می‌آورند باز هم راضی نیستند. مسیر به سمت مدال طلا خیلی مهم‌تر از آن مدالی است که در آخر کار می‌گیرید. پس سعی کنید از مسیر لذت ببرید، لحظات خوب و بد آن را پشت سر گذاشته و از آنها درس بگیرید. آینده به هر حال می‌رسد. پس بهتر است امروز کاری انجام دهید.

لحظه ناب و شرایط ایدآل

چیزی که باید بیشتر وقت‌ها به خودمان یادآور شویم این است که برای شروع کردن چیزی نباید به دنبال زمان ایدآل باشیم. درمورد خوشبختی هم همینطور است، نباید منتظر بمانیم خوشبختی برایمان اتفاق بیفتد، باید آن را برای خودمان بسازیم. اینکار را می‌توانیم با عوض کردن طرز فکرمان نسبت به زندگی انجام دهیم. قدرشناسی برای چیزهای کوچکی که در زندگی داریم تاثیر بسیار قابل‌توجهی در دید ما نسبت به اطرافمان دارد. از هر لحظه لذت ببرید و زیبایی را در چیزهای عادی زندگی ببینید تا بفهمید برای اینکه هر روز شاد باشید نیاز به چیز زیادی ندارید.

وحشت از فصل‌های زندگی

همانطور که آب‌وهوا فصل‌های مختلف دارد، زندگی ما هم همینطور است. اگر به آن فکر کنید، همه چیز در زندگی در حال تغییر است. هیچ چیز برای مدتی طولانی یکجور نمی‌ماند. درمورد ما هم همینطور است. مطمئناً ما کسی که پارسال یا سال‌های قبل بودیم نیستیم. بنابراین دفعه بعدی که از چیزی احساس استرس کردید، به خودتان یادآور شوید که هیچ چیز در زندگی دائمی نیست، حتی نگرانی‌هایتان. یادتان باشد که اتفاقاتی که الان برایتان می‌افتد فقط یک دوره از زندگی شما هستند و با قوی ماندن می‌توانید راحت‌تر آنها را پشت سر بگذارید. از اینکه کنترلی روی همه جنبه‌های زندگی‌تان ندارید وحشت نکنید. گاهی‌اوقات لازم بوده که چیزهای جدیدی تجربه کنید تا درس جدیدی بگیرید تا رشد کرده و قوی‌تر شوید. فقط به این دلیل که الان کل تصویر را نمی‌بینید به این معنی نیست که هیچوقت آن را نخواهید دید.

همه چیزهایی که ندارید

فقط به این خاطر که نتوانسته‌اید به هدف‌هایی که برای خودتان تعیین کرده‌اید برسید به این معنی نیست که نباید به خودتان اجازه دهید همین الان شاد باشید. ممکن است فکر کنید که فقط وقتی می‌توانید شاد باشید که به چیزهایی که می‌خواهید رسیده باشید. این یک تله است. باید کسی که هستید و چیزهایی که دارید را تحسین کنید. برای هر لحظه‌ای که سپری می‌کنید، هر بار که زمین می‌افتید، هر بار که بلند می‌شوید، هر کسی که کنارتان هست و هر کسی که تنهایتان گذاشته، شکرگزار باشید. قدرشناسی یکی از کوتاهترین راه‌ها به سمت خوشبختی است.

تایید دیگران

خیلی‌ها از اینکه جلو دیگران خودشان باشند می‌ترسند چون تصور می‌کنند خودِ واقعی‌شان به اندازه ماسکی که بر چهره دارند مورد قبول دیگران نیست. آنها سعی می‌کنند با برآورده کردن توقع دیگران از خودشان زندگی‌هایشان را پیش ببرند. خیلی‌اوقات این افراد تا زمانیکه وقت کافی با خودشان نمی‌گذرانند به این مسئله پی نمی‌برند. اینکه فقط برای خودتان وقت بگذارید کیفیت زندگی‌تان را بالا خواهد برد. باعث می‌شود بتوانید افکارتان را جمع کرده، زندگی‌تان را اولویت‌بندی کرده و چیزهای بیشتر درمورد خودتان کشف کنید. تنهایی وقت گذراندن کمکتان می‌کند با احساساتتان ارتباط برقرار کرده و یاد بگیرید که مهمترین فرد زندگی خودتان هستید. پس چرا باید نگران این باشید که دیگران چه فکری می‌کنند؟ چرا باید از خود واقعی‌تان خجالت بکشید؟ چرا باید درمورد چیزهایی که واقعاً برایتان مهم هستند و کارهایی که می‌خواهید در زندگی‌تان انجام دهید احساس تردید کنید؟ اینکه بخواهید بنا بر انتظارات دیگران زندگی کنید، شادتان نمی‌کند اما صادق بودن با خودتان مطمئناً اعتمادبه‌نفستان را بالا برده و قوی‌تر و شادترتان می‌کند.

یک زندگی ایدآل

زندگی هیچکس ایدآل نیست. درواقع، هیچ چیز در زندگی کامل نیست. کمال چیزی نیست که به دنبالش باشید. ممکن است تصور کنید که باعث شادی‌تان می‌شود اما احتمال اینکه اینکار را نکند بیشتر است. قدر زندگی را همانطور که هست - چالش‌انگیز، رنگی، جالب و پر از موانع و مشکلات - دانستن، چشم‌هایتان را به این واقعیت باز خواهد کرد که برای شاد بودن نیاز به داشتن یک زندگی کامل ندارید. سختی‌ها، موانع و مشکلات شما را قوی‌تر می‌کنند و کمکتان می‌کنند زیبایی زندگی را درک کنید. برای داشتن یک زندگی آسان دعا نکنید. دعا کنید قدرتی داشته باشید که بتوانید سختی‌ها را تحمل کرده و قدر زندگی‌تان را بدانید.

شنا کردن در دریای پول

خیلی از ما اسیر این فکرهاییم که با پول چه چیزهایی را می‌توانیم بخریم و یادمان می‌رود به خودمان گوشزد کنیم که با پول چه چیزهایی را نمی‌توانیم بخریم. یادتان باشد که پول را همیشه در ذهنتان نگه دارید اما نه در قلبتان. ثروت واقعی دریای پر از پول نیست. نعمت‌هایی که داریم ما را ثروتمند می‌کند. یک روح پر زرق و برق همیشه بهتر از یک ماشین پر زرق و برق است.

منبع: سایت مردمان

چگونه احساس خوشبختی کنیم؟

خوشبختی چیست؟ آیا خوشبختی این است که ثروتمند شویم؟ یا یک خودروی آخرین مدل داشته باشیم؟ یا به یک مقام مهم برسیم؟ یا این که با آرامش زندگی کنیم. آیا موفقیت این است که در کنکور با رتبه بالا قبول شویم؟ یا در تلویزیون برنامه ای داشته باشیم یا این که نه می خواهیم یک زن و یک مادر نمونه، برای همسر و فرزندانمان باشیم؟آیا معنای خوشبختی و شادمانی این است که به اهداف و آرزوهای خود برسیم؟

خوشبختی هم، مثل هر امر دیگری نیاز به اصولی دارد، آنچه مسلم است این که ما می توانیم خوشبخت تر از این که هستیم باشیم، به شرطی که اصولی را در زندگی بدانیم و به آن پایبند باشیم، به شرطی که روش صحیح زندگی کردن را بیاموزیم و تعبیر درستی از زندگی داشته باشیم. خوشبختی و موفقیت بستگی به بینش، احساس و تصور ما از زندگی دارد مثل مثبت اندیشی و داشتن افکار خوب. برای رسیدن به خوشبختی باید به این موارد توجه ویژه کرد:

داشتن هدف مشخص

خوشبختی برای افراد مختلف معانی متفاوت دارد. برای مثال، خوشبختی از نظر یکی آن است که جان و مال خود را وقف کمک به دیگران کند و حال آن که از نظر دیگری ممکن است، داشتن دوستان خوب و یکدل یا رسیدن به شهرت و افتخار و از این قبیل باشد؛ اما چیزی که مهم است و هیچ گاه تغییر نمی کند، این است که هدف باید روشن باشد، زیرا بسیاری از مردم هستند که برای خوشبختی و موفقیت در زندگی بسرعت گام بر می دارند و به طور پیوسته فعالیت می کنند و لحظه ای از لحظات زندگی خود را بیهوده هدر نمی دهند، اما هدف شان مشخص نیست و مدام از این شاخه به آن شاخه می پرند.

بنابراین برای خوشبخت بودن کافی است بدانیم که چه اهدافی در زندگی داریم، همچنین باید با افکار و روحیه خود بیشتر آشنا شویم و برای رسیدن به اهدافی که باور داریم خوشبخت مان می کنند، برنامه ریزی کنیم. در نتیجه وقتی اهداف مان را دنبال می کنیم، احساس بهتری نسبت به خود پیدا خواهیم کرد. پس باید هدف خود را مشخص کرده، همیشه به آن فکر کنیم و برای رسیدن به آن نقشه بکشیم و تلاش کنیم.

داشتن افکار خوب

همیشه سعی کنیم افکار خوب و مثبت در خیال خود پرورش دهیم و هیچ وقت تسلیم شکست و نا امیدی نشویم. در این صورت موفقیت ما در رسیدن به هدف مان بیشتر خواهد بود. در واقع باید کم کم عادت کنیم بر ترس های بیهوده خود غلبه کنیم؛ زیرا تکرار افکار سالم و مثبت، موفقیت و خوشبختی ما را تضمین می کند. همچنین باید خودمان را عادت بدهیم تا هر روز چند دقیقه به انجام کارهایی که شادمان می کند، فکر کنیم. این چند دقیقه، فرصت لازم برای متمرکز شدن روی نقاط مثبت زندگی را به ما می دهد و ما را به خوشبختی و شادی طولانی می رساند.

پس همیشه بکوشیم، روزی را بدون داشتن افکار خوب سپری نکنیم.

و اما آخرین نکته، غلبه بر قسمت ناخودآگاهی خویش است. ممکن است بگویید، من هیچ وقت در برابر خوشبختی، مقاومتی نمی کنم. درست است، بیشتر مردم چنین تصور می کنند که اراده ای قوی دارند و اگر تصمیم بگیرند که خوشبخت شوند، هیچ چیز مانع آنها نخواهد شد، اما درست در چند قدمی آن، پشت پا به خوشبختی خود می زنند. برای روشن تر شدن مطلب کمی آن را تجزیه و تحلیل می کنیم:

آیا زمانی که در زندگی احساس خوشبختی و موفقیت می کنید، می توانید از آن استفاده کنید و از موفقیت خود لذت ببرید؟ اگر می خواهیم مطمئن شویم که خوشبختی خود را قربانی مقاومت های منفی ناخودآگاهی مان نمی کنیم، باید ببینیم از موقعیت های جزئی روزمره مان چگونه استفاده می کنیم. برای مثال، وقتی شخصی توفیق و همت آن را دارد که درس بخواند و به مدارج بالای علمی برسد، از پیشرفت خود خوشحال شده و احساس خوشبختی می کند، اما اگر هدفش آن باشد که از دیگران از نظر علمی جلو بزند، نه تنها در طول تحصیل، بلکه بعد از فارغ التحصیل شدن هم احساس خوشبختی و نشاط نخواهد کرد، زیرا او در قسمت ناخودآگاهی خود نمی تواند تحمل کند.

و در پایان آنچه ما را خوشبخت و بانشاط می کند، آن نیست که چه هستیم یا چه داریم یا چه می کنیم، بلکه آن است که در مورد اینها چگونه می اندیشیم و عمل می کنیم. در حقیقت خیلی مهم است که درک کنیم و باور داشته باشیم، ما شایسته خوشبخت شدن هستیم.

منبع: جام جم

حمایت روحی از بیمار سرطانی به چه معناست؟

نزدیک به صد سال پیش مدرس برجسته طب در دانشگاه هاروارد، فرانسیس پیبادی، اعتقاد داشت که "راز و رمز مراقبت از بیمار، مراقبت از بیمار است"؛ به‌رغم تغییر درمان‌های طبی در طول زمان این گفته هنوز درست است و احساسات و عواطف آدمی همیشگی، جهانی و تغییرناپذیر مانده است . ائتلاف اروپایی بیماران سرطانی که در چهل و یک کشور جهان دارای بیش از سیصد گروه درمانی برای این بیماران است، سه مورد را به عنوان چکیده اصلی خواسته‌های بیماران معرفی کرده است:

- هیچ چیز را درباره بیمار بدون او انجام ندهید

- فرد را به عنوان فرد نه به عنوان بیمار ببینید

- بیمار را در درمان مشارکت دهید

علامت حیاتی ششم

در بسیاری از کشورها، برای دشواری‌های عاطفی و سلامت روانی تمام بیماران سرطانی، برنامه غربالگری بیمار محور به عنوان استاندارد جدید درمان پیشنهاد شده است. در استاندارد جدید، سختی عاطفی (Emotional Distress) به عنوان علامت حیاتی ششم، در کنار نبض، فشار خون، دمای بدن، تنفس و درد ارزیابی می‌شود.

در سیر بیماری، آسیب‌پذیری افراد در برابر سختی‌های عاطفی تغییر می‌کند؛ یافتن علامت مشکوک، انجام آزمایش‌های تشخیصی، دانستن نتایج، انتظار برای شروع درمان، تغییر نوع درمان، پایان درمان، ترخیص از بیمارستان، زندگی و بقا پس از معالجه، پیگیری‌های بعدی، دوره احتمالی عود بیماری و مواجهه با مرگ، هر کدام بیمار را با شرایط عاطفی متفاوتی مواجه می‌کند.

بعلاوه زمینه قبلی بیماری‌های اعصاب و روان مانند افسردگی، اضطراب، وابستگی به مواد، اختلالات شناختی و مشکلات اجتماعی مانند هزینه‌های مالی، تنهایی و مشکل در روابط خانوادگی آسیب پذیری افراد را افزایش می‌دهند.

گفتن "خبر بد"

در بهترین شرایط، پزشک متخصص و تیم درمانی پیش از دیگران به نتایج بررسی‌های تشخیصی دسترسی و وظیفه انتقال مستقیم اطلاعات را به بیمار به عهده دارند. تیم‌های درمانی آموزش‌های ویژه می‌بینند تا از عهده این امر دشوار برآیند و ضمن مشارکت دادن بیمار در تصمیم‌گیری، به افزایش امیدواری وی کمک کنند، از سردرگمی درباره نتایج درمان کم کنند و کنترل درد و انگیزه او را برای همکاری در درمان بالا ببرند.

خبر بد هر نوع اطلاعاتی است که به طور جدی و منفی نظر یک فرد را نسبت به آینده‌اش تغییر بدهد. اینکه آیا آن خبر واقعاً بد است یا خیر، فقط به تشخیص شنونده بستگی دارد نه گوینده خبر. برای مثال، بیمار و اعضای خانواده ممکن است نسبت به شنیدن یک خبر، به شکل‌های مختلف واکنش نشان دهند که گاهی باعث تعجب دیگران می‌شود. هر خبری درباره تشخیص، عود و پیشرفت بیماری، شانس بهبودی و بقا و عوارض درمانی می‌تواند بالقوه یک خبر بد باشد.

پروتکل SPIKES شش قدم اساسی را به تیم‌های درمانی پیشنهاد می‌دهد که به ارتباط با بیمار کمک شایانی می‌کند.

- فراهم کردن شرایط مناسب برای گفتن خبر بد، مثلاً به جای استفاده از تلفن یا ایمیل، حتماً این کار در ملاقات رودررو انجام و از پنهان کردن اطلاعات از بیمار و گفتگوی تنها با اطرافیان پرهیز شود.

- ارزیابی آگاهی بیمار از وضعیتش؛ پیش از هر سخنی، گوینده خبر باید در ذهن خود این آمادگی را ایجاد کند که چه اطلاعاتی را به دیگری منتقل می‌کند. از آن شخص بپرسد که از قبل چه می‌داند و چقدر تمایل دارد که بداند.

- دعوت بیمار به مشارکت در گفتگو؛ پرهیز از گفتگو در چنین شرایطی، یک مکانیسم دفاعی شناخته شده روانشناختی است، باید فعالانه گفتگوی با بیمار را تسهیل کرد.

- دادن اطلاعات به بیمار به روشی قابل درک، مثلاً استفاده از ابزارهای آموزشی مانند تصاویر یا نقاشی، نشان دادن انعطاف بسته به نیاز بیمار برای ارائه شفاهی یا کتبی اطلاعات، با جزئیات کم یا زیاد

- واکنش مناسب عاطفی به احساسات بیمار

- ارائه خلاصه‌ای از اطلاعات ارائه شده و راهکارها در پایانبا این وجود، ممکن است در بعضی شرایط، بیمار از دیگران هم اطلاعاتی دریافت کند، مثلا تکنسین آزمایشگاه، یک دانشجوی آشنا یا اعضای خانواده ممکن است اولین کسانی باشند که جواب یک آزمایش را ببینند و بیمار مضطرب به اصرار از آنان تقاضای راهنمایی کند. بنابراین برای همه ضروری است که بدانند چطور در این وضعیت، استرس روانی فرد را افزایش ندهند.

واکنش به خبر بد

از لحظه دریافت خبر، ذهن شنونده درگیر فرایندی می‌شود که معمولاً با شوک و انکار آغاز می‌شود و بتدریج تبدیل به عصبانیت و افسردگی شده و پس از چانه‌زنی‌های ذهنی یا کلامی، سرانجام منتهی به پذیرش، کنار آمدن با شرایط و یافتن راه حل مناسب می‌شود.سرعت این فرایند در همه یکسان نیست و گاهی افراد احتیاج به کمک درمانگر برای عبور از این مراحل دارند. بعلاوه در هر مرحله میزان تطبیق فرد با نیازهای درمانی‌اش متفاوت است، مثلاً طولانی شدن فرایند پذیرش بیماری ممکن است باعث هدر رفتن زمان و به خطر افتادن سیر درمان شود. همچنین ناهماهنگی در سرعت گذر از مراحل واکنش به خبر بد، می‌تواند اطرافیان بیمار را از هم جدا کند و هر یک را در مرحله متفاوتی قرار دهد، مثلاً در شرایطی که خود بیمار آماده پذیرش و حرکت به سوی تصمیم‌گیری برای درمان شده، همسرش هنوز علائم افسردگی نشان بدهد یا والدینش هنوز در شوک خبر باشند، بنابراین آگاهی از این تفاوت‌ها به ایجاد ارتباط موثرتر و گفتگوهای مفیدتر کمک می‌کند.ذهن افراد در هر یک از مراحل واکنش به خبر بد، مستعد تجربه افکاری است که به خودی خود به ذهن راه می‌یابند و ممکن است نه کمک کننده باشند نه منعکس کننده واقعیت‌های زندگی. این نوع افکار که در درمان‌های شناختی-رفتاری به دقت ارزیابی می‌شوند، به افکار خودکار منفی (negative automatic thought) مشهورند. شدت این نوع افکار در افرادی که زمینه بیماری‌های اعصاب و روان دارند دو چندان می‌شود و پیشرفت درمان را به مخاطره جدی می‌اندازد.

نقش بیمار

بیماری به فرد نقشی را واگذار می‌کند که یک طرف آن دریافت همدردی و احترام دیگران است و طرف دیگرش مسئولیت‌پذیری برای انجام دادن تمام آن چیزهایی است که به بهبودی او کمک می‌کند؛ مثلاً به فرد اجازه مرخصی استعلاجی می‌دهند، نقش‌های اجتماعی او را محدود می‌کنند و از وی انتظار مراعات دستورهای پزشکی را دارند.تعادل در نقش بیماری و پذیرش آن، به بیمار این امکان اساسی را می‌دهد که از بیماری عبور کند و آن را قسمتی از تجربه زندگی‌اش ببیند، اما گاهی بعضی از بیماران این تعادل را از دست می‌دهند، از قبول مسئولیت برای بهبودی شانه خالی می‌کنند و در عوض به جای بیمار، خود را قربانی می‌بینند یا برعکس خود را در نقش قهرمانی تصور می‌کنند که باید خودش را انکار کند و فقط به فکر دیگران باشد یا گاهی به سرزنش اطرافیان خود می‌پردازند و تا حد زور گویی و کنترل دیگران پیش می‌روند، گویی بیماری به ابزار قدرتی بدل می‌شود تا با آن قدرت خود را در میان دیگران تقویت کنند.

نقش خانواده

سرطان از جمله بیماری‌هایی است که نه تنها فرد بلکه تمام افراد پیرامونش را تحت تاثیر قرار می‌دهد و ممکن است پس از بروز بیماری، تظاهرات ثانویه‌ای در اطرافیان بیمار دیده شود، مثلاً اطرافیان دچار اضطراب یا وسواس شده و به دنبال آزمایش‌های مکرر طبی باشند و هر علامت جزئی را به سرطان تعبیر کنند.اعضای خانواده بیمار هر یک بسته به توانایی عاطفی خود رفتارهایی را بروز می‌دهند که برایند همه آن رفتار ها را شاید بتوان به واکنش خانواده نسبت به آن بیماری تعبیر کرد.خانواده هایی که ارتباط موثر با یکدیگر داشته‌اند در کمک به بیمار موفق‌ترند و مانع انزوا و احساس تنهایی بیمار می‌شوند و با تقسیم وظایف مراقبتی، خستگی اقوام درجه یک را کمتر کرده و در مراحل دشوار سیر بیماری، برای بیمار آرامش بیشتری فراهم می‌کنند.برخی از واکنش‌های بعضی از خانواده‌ها که بر اساس فرهنگ خانواده و به طور ناخودآگاه ممکن است بروز کنند، کمک کننده نیستند از جمله:

- وحشت بیش از حد که مانع کمک شود یا بیماری به چشم فاجعه دیده شود

- جابجایی نقش‌ها، گاهی خود بیمار باید به اطرافیان نگرانش روحیه و دلداری بدهد

- بعضی به هر قیمتی سعی در انکار یا کم اهمیت جلوه دادن بیماری می‌کنند ، مثلاً به علت وحشت از بیماری

- در بعضی، کمک خواستن برای درد و مشکلات کاری زشت تلقی شده و افراد برای استقلال تلاش می‌کنند

 

15 روش موثر برای مدیریت زمان

مدیریت زمان بهترین راه برای مقابله با وظایف مزاحم و کوچک است که شما را عاصی می‌کنند. مشکل این وظایف کوچک مزاحم این است که هرکدام از آن‌ها، به‌تنهایی ممکن است به‌اندازه کافی بی‌اهمیت در نظر گرفته شوند که انجام‌دادن‌شان به تعویق بیفتد. با این حال، پس از مدتی، به میزان درخور توجهی می‌رسند و بخش بزرگی از انرژی ذهنی شما را تخلیه می‌کنند. راهبردی خوب برای بازگرداندن آن انرژی این است که مدیریت زمان داشته باشید و طی یک نوبت به همه آن‌ها بپردازید.

به‌طور خیلی ساده، تایم‌باکسینگ مؤثرترین ابزار مدیریت زمان است. حتی اگر هم‌اکنون با این راهبرد آشنا هستید و تاحدی نیز آن را به‌کار می‌برید، فرصت خوبی است تا با توصیه‌های زیر آن را بهتر سازید...

تایم باکسینگ تنظیم محدوده زمانی مشخص برای انجام‌دادن یک کار یا مجموعه‌ای از کارهاست و به‌جای انجام‌دادن کاری تا زمانی‌که پایان یابد، طی مدت زمانی مشخص متعهد به انجام‌دادن آن می‌شوید.
اما اجازه ندهید که سادگی این مفهوم شما را فریب دهد، زیرا خیلی بیشتر از آن‌ چیزی است که به نظر می‌رسد.
این راهبرد آنقدر به من کمک کرده است که تصمیم گرفتم ۱۵ روش خاص را که به شما کمک می‌کند سازنده‌تر باشید، معرفی کنم.


۱. در انجام‌دادن کارهای بزرگ آهسته پیش بروید

بدیهی‌ترین کاربرد تایم‌باکسینگ یا مدیریت زمان این است که در کارهای بزرگ پیشرفت کنید. از یک‌سو، شما را قادر می‌سازد که پیوسته در این وظایف هراسناک پیش بروید. از سوی دیگر، مطمئن می‌شوید که انجام‌دادن این وظایف بقیه روز شما را پُر نمی‌کند.

۲. از شر «وظایف آزارنده» خلاص شوید

مدیریت زمان بهترین راه برای مقابله با وظایف مزاحم و کوچک است که شما را عاصی می‌کنند. مشکل این وظایف کوچک مزاحم این است که هرکدام از آن‌ها، به‌تنهایی ممکن است به‌اندازه کافی بی‌اهمیت در نظر گرفته شوند که انجام‌دادن‌شان به تعویق بیفتد. با این حال، پس از مدتی، به میزان درخور توجهی می‌رسند و بخش بزرگی از انرژی ذهنی شما را تخلیه می‌کنند. راهبردی خوب برای بازگرداندن آن انرژی این است که مدیریت زمان داشته باشید و طی یک نوبت به همه آن‌ها بپردازید.

۳. غلبه بر تعلل

اگر برای انجام‌دادن کاری تنبلی می‌کنید، به پایان رساندن آن را فراموش کنید و در عوض، فقط مدت زمانی مشخص را برای انجام‌دادن آن مقرر کنید. این‌گونه بر مقاومت خود به آن وظیفه غلبه می‌کنید و احتمال آن هست که وقتی زمان‌تان به سر برسد، برای کار روی آن مسیر طولانی‌تری را ایجاد کنید. اگر مشکل شما تعلل است، آزاد هستید که پایان‌یافتن زمان‌ مقرر را نادیده بگیرید. این چیزی است که من آن را «مدیریت زمان آزاد» می‌نامم: شما حداقل دوره کاری را تنظیم می‌کنید، طوری‌که بتوانید به دلخواه آن را طولانی‌تر کنید. برای چنین مدیریت زمانی، مایل‌ام تایمر خود را مجهز به صدای کف‌زدن کنم تا همچون جرقه‌ای از انگیزه مرا به ادامه کار وادارد.

۴. چیره‌شدن بر کمال‌گرایی

کمال‌گرایی آن روی سکه تعلل است. به‌جای امتناع از کار، آنقدر طولانی‌مدت دل‌مشغول کاری می‌شوید که وقتی به‌خود می‌آیید متوجه می‌شوید تمام وقت‌تان را از دست داده‌اید. یکی از راهبردهای خوب برای جلوگیری از کمال‌گرایی و اثرات کاهش بازده، تنظیم مدت زمان قطعی برای انجام‌دادن کار است.
پرداختن به کمال‌گرایی آن چیزی را می‌طلبد که من نام‌اش را «مدیریت زمان محدود» می‌نامم»: تنظیم حداکثر دوره کاری. هنگامی‌که به این نوع مدیریت زمان می‌پردازم، دوست دارم تایمر خود را مجهز به صداهای آزارنده و وزوز‌ می‌کنم تا به من یادآوری کند بی‌درنگ کار را رها کنم.

۵. افزایش تمرکز

تعیین محدوه زمانی مشخص برای انجام‌دادن کاری خاص به شما کمک می‌کند تا سایر وظایف و افکار نامربوط را از آن محدوده زمانی خارج سازید. اگر می‌خواهید کاملاً فردی سازنده باشید، کاهش آشفتگی ذهنی ضروری است.
همچنین، با سازماندهی کار خود براساس شیوه تایم‌باکسینگ، ساختار لازم را برای آمادگی اجرای کار در اختیار دارید. اگر از پیش مراقب حواس‌پرتی‌های بالقوه باشید، اقبال خود را برای تمرکز کامل بر کار به حداکثر می‌رسانید.

۶. افزایش کارایی

آیا این حقیقت ندارد که در پنج‌شنبه‌های پیش از تعطیلات بهتر از هر روزِ کاریِ عادی کار کرده‌اید؟ بنا به دلایلی، به نظر می‌رسد که معمولاً در پایان دوره زمانی، هنگامی‌که به نقطه مشخصی می‌رسیم، کارآمدتر از همیشه هستیم.
مدیریت زمان به‌اندازه کافی این فشار زمانی سالم را در اختیار شما می‌گذارد و شما را قادر می‌سازد تا از این «اثر پایان» کاملاً بهره ببرید، بنابراین مطمئن شوید که می‌توانید هنگام انجام‌دادن کارتان، گذر زمان را کاملاً روی تایمر ببینید.

۷. افزایش انگیزه

کارهای بزرگ، بدون توجه به میزان اهمیت‌شان، ممکن است انگیزه را از بین ببرند، زیرا لازم است مدت بسیار طولانی کار کنید تا نتایج آن را ببینید. ممکن است ترجیح بدهیم کارهای مهم را به تعویق بیندازیم و به سبب درک نادرست از موفقیت، با زحمت بسیار از میان کارهای فوری و ساده پیش برویم.
اما درست همان‌طور که عمل ساده خط‌ زدن آیتم‌ها از فهرست کارها به شما انگیزه می‌دهد، پایان‌یافتن کار در محدوده زمانی مقرر نیز برانگیزاننده است و آشکارا نشان‌دهنده پیشرفت است.
یکی دیگر از ایده‌های چگونگی به‌کاربردن مدیریت‌ زمان برای افزایش انگیزه این است که از آن‌ها بازی یا چالش بسازیم: طی یک ساعت چه تعداد دیدگاه می‌توانید ارائه کنید؟ چرا سعی نمی‌کنید رکورد خود را بشکنید؟

۸. کار روی اهداف «مبهم»

اگرچه ممکن است برخی از افراد بخواهند برای ایده‌ای که بیان می‌کنم به من سنگ پرت کنند، با این حال موافق نیستم که باید برای هر کاری اهدافSMART، یعنی اهداف خاص (Specific)، سنجیدنی (Measurable)، قابل پیگیری (Actionable)، واقع‌بینانه (Realistic) و به‌موقع (Timely) داشت.
گاهی از رهایی از پیامدی آشکار لذت می‌برم. گاهی فقط می‌خواهم چیزی را بدون اینکه هدفی خاص و دقیق در ذهن داشته باشم، بهبود ببخشم؛ به‌ویژه از زمانی‌که آزمایش اهداف کوچک و تدریجی را آغاز کرده‌ام. فکر می‌کنم بهتر است هدف‌مان تمام وقت صددرصد عینی نباشد.
با این حال، نمی‌توانید از پس این «اهداف راحت» برآیید تا بر برنامه روزانه خود غلبه کنید. شما می‌دانید که چه زمانی لازم است واقعاً روی کارهایی مانند کارهای ضرب‌العجل و اهداف SMART به‌طور کامل متمرکز شوید. با مدیریت زمان اهداف مبهم خود را به دام بیندازید و هم خدا را، هم خرما را داشته باشید.

۹. کاوش‌های نوآورانه را آغاز کنید

مؤثرترین شیوه پرداختن به پروژه‌هایی که مستلزم نوآوری بسیار زیاد هستند این است که مرحله ابتدایی غوطه‌وری ـ دوره زمانی‌ای که پشت‌سرهم ایده می‌دهید و سپس مدتی آن‌ها را فراموش می‌کنید ـ را داشته باشید. این‌گونه به ذهن ناخودآگاه خود فرصت می‌دهید تا روی مسئله کار کند.
می‌توانید برای مرحله ابتدایی طوفان فکری به بهترین نحو محدوده زمانی مشخصی مقرر کنید، زیرا معمولاً به نتیجه دقیقی نرسیده‌اید.

۱۰. افزایش آگاهی از زمان

تاکنون چندبار در پایان روز با تعجب از خود پرسیدید که چطور وقت‌تان سپری شد؟ ایان هَمپ در اظهارنظری گفته است که رسیدگی به زمان، فعالیتی بسیار ارزشمند برای تشخیص زمان‌ و نیز هم‌سو‌کردن زمان و ارزش‌هایتان است. سازماندهی روزتان با تایم‌باکسینگ باعث می‌شود رسیدگی به زمان بسیار آسان شود.
همچنین، آگاهی از میزان واقعی هماهنگی‌ با فرصت‌هایتان رهایی بخش است، زیرا به شما کمک می‌کند تا به کارهای بی‌اهمیت بیشتر «نه» بگویید.

۱۱. ایجاد ضرب‌آهنگِ کار

اگر دوره‌های کار و استراحت خود را به‌درستی تنظیم کنید، حداکثر اثربخشی را کسب خواهید کرد. مدیریت زمان ساختاری مناسب برای ایجاد این توازن فراهم می‌آورد. مهم این است که ضرب‌آهنگ خود را بیابید.
ایجاد تناوب میان انواع گوناگون محدوده‌های زمانی (مانند، کار/استراحت، یا کارهای سخت/ کارهای آسان) استفاده از انرژی‌تان را به حداکثر می‌رساند و شما را قادر می‌سازد کارهای بیشتری به اتمام برسانید. ضرب‌آهنگ دلخواه من تناوب میان ۵۰ دقیقه کار و ۱۰ دقیقه استراحت است.
اگر به بحث عمیق‌تر درباره الگوهای مختلف فوران زمان علاقه‌مندید، توصیه می‌کنم کتاب مارک فورستر، همه کارها را انجام بدهید و هنوز برای بازی وقت داشته باشید ـGet Everything Done and Still Have Time to Play ـ را مطالعه کنید.

۱۲. کارهای مهم را ابتدا انجام بدهید

کارکردن روی مهم‌ترین پروژه‌تان در ابتدای صبح، توصیه‌ای قدیمی است که تضمین می‌کند که در آن روز، کاری مهم و جدی انجام داده‌اید. هر روز برای کار روی رؤیاهایتان محدوده زمانی مشخصی را تنظیم کنید ـ پیش از اینکه رویدادهای دنیای بیرونی فرصت کنند برنامه‌تان را مختل کنند.
اگر قصد ندارید برای هر کاری محدوده زمانی مشخصی را به‌کار ببرید، لطفاً فقط به‌کارگیری این نکته را در نظر بگیرید. شاید این مؤثرترین و یگانه راهی باشد که بتوانید برای تعقیب رؤیاهایتان انجام دهید.

۱۳. به زندگی‌تان توازن ببخشید

تمرکز بسیار روی حوزه خاص از زندگی‌مان به بهای حوزه‌های دیگر امری رایج است.
به یاد داشته باشید که ضروری نیست تایم‌باکسینگ را فقط برای کارهای مربوط به حرفه‌تان به‌کار ببرید: شما می‌توانید برای هر کار مهم دیگری، مانند اوقات فراغت، خانواده، سرگرمی و... محدوده زمانی مشخصی را تنظیم کنید.
اختصاص زمانی خاص برای هر کاری که بیشترین اهمیت را دارد، راهبردی بسیار خوب است تا به شما کمک کند زندگی متوازنی داشته باشید. در واقع، محدوده زمانی برنامه‌ریزی‌شده در کانون نظام اولویت‌هایی است که به‌کار می‌برم .

۱۴. از هدر رفتن زمان جلوگیری کنید

شما می‌دانید درباره چه صحبت می‌کنم: گشت ‌وگذار در میان شبکه‌های گوناگون ماهواره یا وب‌گاه‌ها، بازی، تغذیه، رایانامه ... . به نظر می‌رسد همه در زندگی خود جایی برای هدردادن زمان دارند.
خودتان را سرزنش‌ نکنید، همة کاری که لازم است انجام بدهید این است زمان‌تان را مدیریت کنید تا هدر نرود.

۱۵. به خودتان پاداش بدهید

اگر پاداش‌ها‌ را فقط برای پس از پایان‌یافتن کارها در نظر بگیرید، ممکن است به‌دنبال انجام‌دادن وظایف سریع و آسان بروید و از کارهای مهم و جدی دوری کنید. چرا در عوض پس از اتمام کارتان در محدده زمانی مشخص، به خود پاداش ندهید؟
نمونه‌ای از تجربة خود را برای مثال ذکر می‌کنم: چندین‌بار چک‌کردن رایانامه در روز اعتیادی قدیمی است که هنوز موفق به درمان آن نشده‌ام. در حالی‌که راه‌حل ایده‌آل آن بود که برای چک‌کردن رایانامه محدوده زمانی مشخصی را مقرر کنم، اکنون آن را به‌عنوان پاداشِ تکمیل کارهایی قرار دادم که طی محدوده زمانی مشخصی انجام می‌دهم. انگیزه‌ای فوق‌العاده است که اثر شگفتی دارد.
پاداش‌ها ممکن است به کوچکی نوشیدن لیوانی آب یا کشیدن نفسی عمیق باشد (برای اطلاعات بیشتر درباره پاداش‌های کوچک با اثری قدرتمند، توصیه می‌کنم فصلِ «اعطای پاداش‌های کوچک» از کتاب، یک گام کوچک زندگی شما را تغییر می‌دهد(One Small Step Can Change Your Life)، را بخوانید.

منبع: سایت روان

۱۰ قدم عالی برای خودباوری

خودباوری تقریباً همان داشتن اعتمادبه‌نفس است اما من فکر می‌کنم خیلی از آن بیشتر است.

اعتماد‌به‌نفس چیست؟ اعتماد‌به‌نفس معمولاً با عزت‌نفس و اطمینان به خود مرتبط است. یعنی باور داشته باشید چیز بیشتری برای عرضه دارید و فردی ارزشمندید. قسمت عمده اعتماد‌به‌نفس با دستاوردها و موفقیت‌هایی که کسب می‌کنید و مقداری از آن هم با نظرات دیگران به دست می‌آید.

اعتمادبه‌نفس داشتن یعنی به خودتان اطمینان داشته باشید که می‌توانید از عهده هر موقعیتی که بر سر راهتان قرار می‌گیرد، بربیایید. این یعنی پیدا کردن آمادگی با کسب دانش و تجربه.

خیلی وقت‌ها برای اینکه به چیزهایی که می‌خواهیم برسیم، تلاشی نمی‌کنیم. دلیل آن این است که باور نداریم که توانایی انجام آن را داریم یا اینکه انگیزه‌ای برای انجام آن نداریم. ممکن است بخاطر ترس از شکست باشد که معمولاً بخاطر اعتماد نداشتن به توانایی‌های خودمان ایجاد می‌شود. انگیزه نیاز به اعتماد‌به‌نفس دارد.

این حق ذاتی و انسانی شماست که بدانید ارزشمندید. توصیه‌های زیر می‌تواند در این زمینه کمکتان کند.

۱ - داوطلب شوید

هیچ چیز بیشتر از کمک کردن به دیگران و بهتر کردن زندگی آنها احساس بهتری به شما نمی‌دهد. احساس مفید بودن و دوست داشته شدن به شما احساس اعتماد و ارزش می‌دهد. چیزهای جدیدی درمورد خودتان یاد می‌گیرید: چیزهایی که در آن مهارت دارید و کارهایی که به شما اعتمادبه‌نفس می‌دهد.

مهربانی کردن با بالا بردن تولید سروتونین در بدنتان روحیه‌تان را تقویت می‌کند. در هر دو حالت به نفعتان است!

۲ - لیست تهیه کنید

لیستی از همه کارهایی که در طول زندگیتان توانسته‌اید در آن موفق شوید، تهیه کنید. بعد می‌توانید هر بار که موفقیت جدیدی به دست آوردید، آن را به این لیست اضافه کنید.

۳ - اطرافتان را با کسانی پر کنید که حمایتتان می‌کنند

اگر دور و برتان آدم‌های عیب‌جو زیاد باشد، حرف‌های آنها می‌تواند بر درک شما از خودتان تاثیر منفی بگذارد. تازمانیکه نتوانید مسائل زیر را قبول کنید، بهتر است این افراد را از زندگیتان بیرون کنید یا ارتباطتان را با آنها کم کنید.

- اینکه بدانید حرف‌های آنها فقط نظر شخصی خودشان است.

- اینکه بدانید نظرات آنها برابر با واقعیت نیستند.

- اینکه یاد بگیرید همه چیز را به خودتان نگیرید.

آدم‌هایی با ارزش‌ها و علایق شبیه به خودتان پیدا کنید که از شما حمایت کرده و برای پیشرفت تشویقتان کنند. وقتی اطرافتان را با افرادی اینچنینی پر کنید، اعتماد و اطمینان آنها به شما و اینکه می‌دانید همیشه پشتتان هستند، به شما انگیزه و اعتمادبه‌نفس خواهد داد.

۴ - اگر هنوز به چیزی که می‌خواهید نرسیده‌اید، خودتان را بپذیرید

برای اینکه خودتان را باور کنید، اول باید خودتان را بپذیرید. چطور می‌توانید به چیزی اعتماد کنید که به طور کامل قبولش ندارید؟ اگر خودتان را قبول نداشته باشید، یعنی قسمت هایی از خودتان را رد کرده یا حتی از آن نفرت دارید. در چنین شرایطی باور قلبی ایجاد نمی‌شود.

بعضی باور دارند که خیلی راحت می‌توانید تصمیم بگیرید که خودتان را بپذیرید، اگر شما هم می‌توانید اینکار را بکنید، خیلی عالی است. اما برای همه به این سادگی‌ها نیست.

وقتی بچه بودیم، قسمت عمده‌ای از اعتمادبه‌نفسمان از حرف‌هایی که دیگران درموردمان می‌زدند ناشی می‌شد. اما برای خیلی‌ها اینطور نیست. خیلی‌ وقت‌ها حتی وقتی بچه هستیم نمی‌توانیم حرف دیگران را درمورد خودمان قبول کنیم و به همین خاطر مجبور می‌شویم خودمان یاد بگیریم که چطور خودمان را باور کنیم.

۵ - تمرکزتان را تغییر دهید

روی چیزی که در زندگیتان کم یا اشتباه است تمرکز نکنید. درعوض، سعی کنید برای چیزهایی که دارید و همه قسمت‌های خوب زندگی‌تان شکرگزار باشید.

هربار که احساس می‌کنید به چیزی منفی فکر می‌کنید، آن را با یک چیز مثبت و چیزی که برای آن شکرگزارید جایگزین کرده و لبخند بزنید!

۶ - وارد چالش شوید

فرصت‌هایی ایجاد کنید که بتوانید به خودتان ثابت کنید بیشتر از آن چیزی هستید که باور دارید. کسی که الان باور دارید هستید، احتمالاً توسط دیگران تعریف شده و نظر آنها بوده است.

می‌توانید از کم شروع کنید؛ در یک کلاس جدید ثبت‌نام کنید یا در کارگاهی شرکت کنید که چیزی به شما آموزش می‌دهد که در آن ضعف داشتید.

چیز بزرگ‌تری می‌خواهید؟ یک چیز کاملاً جدید یاد بگیرید. به تنهایی به یک سفر بروید. یک کار یا تجارت جدید را شروع کنید. کاری انجام دهید که شما را می‌ترساند.

۷ - به یادگیری و رشد ادامه دهید

هرچه بیشتر بدانیم و درک کنیم، بهتر می‌توانیم با موقعیت‌های مختلف کنار بیاییم. این شامل یادگیری درمورد خودتان هم می‌شود: به دست آوردن خودآگاهی.

برای این منظور باید زیاد بخوانید، کلاس‌های مختلف بروید و در سمینارها و کارگاه‌های مختلف شرکت کنید. نوشتن خاطرات روزانه هم ابزارهایی عالی برای کشف خودتان است.

کشف کنید که شما چطور کار می‌کنید و آدمها به طور کل چطور کار می‌کنند. این دانشتان را بالا برده و می‌توانید از این دانش در موقعیت‌های مختلف زندگی استفاده کنید. با این کار تجربه کسب می‌کنید و تجربه نیز علم و خرد شما را بالا می‌برد. این علم و آگاهی هم اعتماد‌به‌نفستان را بالا می‌برد.

۸ - هدف تعیین کنید

هدف‌هایی کوچک، قابل دستیابی و کوتاه‌مدت برای خود تعیین کنید تا به خودتان ثابت کنید که می‌توانید به آنچه در ذهنتان است و برای آن تلاش می‌کنید، برسید.

۹ - با توقعات خودتان زندگی کنید، نه توقعات دیگران

خیلی اوقات، نداشتن اعتمادبه‌نفس از این واقعیت ناشی می‌شود که به دنبال اهداف دیگران برای خودمان هستیم، نه هدف‌های اصلی خودمان. این وظیفه شما نیست که انتظارات دیگران از خودتان را برآورده کنید. وظیفه شما این است که برای توقعات خودتان زندگی کنید، آرزوهای خودتان را دنبال کنید و از استعدادها، مهارت‌ها و نعمت‌هایی که دارید برای خدمت به دنیا استفاده کنید.

۱۰ - از مقایسه کردن خودتان با دیگران دست بکشید

ظاهر، موفقیت‌ها، داشته‌ها و همه چیزهای دیگر، برای خودتان است. شما همه ابزارهای لازم برای رسیدن به اهداف خودتان را دارید، نه اهداف دیگران.

برای باور کردن خودتان، بهترین‌ها را برایتان آرزو می‌کنیم. مطمئن باشید تلاش برای به دست آوردن این باور، بسیار ارزشمند است.

وقتی خودتان را باور داشته باشید، همه چیز ممکن می‌شود!

منبع:پورتال مردمان

ده راه برای کسب احترام در محل کار

طی تحقیقات و نظر خواهی همگانی از افراد در محیط های کاری متفاوت ، آمار نشان دادن است که بیشتر آنها خواهان بر خوردی مودبانه ، محترمانه ومتقابل هستند. مسلما هر کسی احترام را دوست دارد، تنها شاید درجه ی آن متفاوت باشد، اما مطمئنا هیچ کس نمی تواند منکر این نیاز حتی در حد کم باشد. تنها خود شما مسبب چگونگی بر خورد دیگران هستید، در واقع می دانید کجا ؟ چه وقت ؟ چه میزان ، می توانید در درجه ی بالایی قرار گیرید. اما این احترام متقابل و تعریف آن در محیط کاری متفاوت است.

در اینجا به راهکارهایی ساده ولی موثر اشاره شده است که با رعایت آنها می توانید به این هدف برسید

1. با دیگران مهربان ، صمیمی و مودبانه برخورد کنید.

2. از همکاران خود نظرخواهی کنید.

3. قبل از بیان هر کلامی، ابتدا به نظرات آنها کاملا گوش دهید و هرگز کلام آنها را قطع نکنید و بر قبول عقیده خود پا فشاری نکنید.

4. برای ثبات یا پیشرفت کار خود، از نظرات و راه حل های دیگران استفاده کنید و بگذارید آنها بفهمند که شما این عقاید را اجرا کردید تا انگیزه ای شود که درآینده نیز با شما همکاری کنند.

5. از هرگونه توهین، اسم های مستعار، تحقیر همکاران یا عقاید آنها خودداری کنید.

6. همه ی افراد انتقاد پذیر نیستند، بنابراین هیچ گاه در مورد دیگران، قضاوت، انتقاد تند و سرزنش نکنید. از فخر فروشی و کوچک شمردن همکاران خود پرهیز کنید. حتی کمترین تحقیر و رفتار ناشایست ، تبدیل به کینه هایی عمیق دردل افراد می شود که شاید هیچ وقت بر طرف نشود.

7. در بر خورد با آنها، از هر گونه تبعیض نژادی، چهره، سن ، اصلیت و... خودداری کنید .چرا که باعث ایجاد دلخوری و عدم تحمل محیط کاری برای بعضی از آنها می شود، با اعمال سیاست و رفتاری یکسان با همه ی کارمندان، صلح و صمیمیت را بر قرارخواهید کرد.

8. سعی کنید حتی المقدور، بیشتر نیروها را در جلسات اعم از آموزشی،...شرکت دهید، در همان جلسات از بیرون کردن کسی از جلسات به صرف اینکه بحث مربوط به وی نمی شود خودداری کنید. اگر مجبور به این کار شدید بدون حذف وی، در حاشیه صحبت کنید وبعد هاطی یک جلسه اختصاصی مسئله را تنها برای افراد مربوط به آن زمینه بیان کنید. به آنها فرصت دهید تا تعهدات ، وظایف و توانایی های خود را ثابت کنند.برای تقویت کارهای گروهی، اقدام به اخذ داوطلب از بین همکاران کنید تا انگیزه ی آنها بیشتر شود

9. تمجید و تحسین را فراموش نکنید ، در این راه تفاوت قائل نشوید ، از پایین ترین درجه تا بالاترین مقام به نسبت فعالیت هایشان، پاداش دهید.

10. همواره در محیط کاری این قانون طلائی را رعایت کنید :‌" با دیگران طوری رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار شود " با رعایت نکات فوق ، می توانید در محیطی سالم ، آرام و زیر سایه ی احترام ، کار کنید و بازدهی بیشتری داشته باشید.

منبع: مجله تولدی دوباره

 با احساسات منفی خود آشتی کنید

شما منبع تمام احساسات خود هستید .در هر لحظه می توانید آنها را به وجود بیاورید یا تغییر دهید. پس چرا این کار را نمیکنید؟ برای اکثر ما داشتن احساس بد طبیعی است، در حالی که باید حتما دلیلی برای احساس خوب خود داشته باشیم.

اما برای اینکه احساس خوبی داشته باشیم هیج دلیلی لازم نیست. کافی است تصمیم بگیرید که همین حالا احساس خوبی داشته باشید.لازم نیست منتظر کسی یا چیزی باشید!

بهترین شیوه ی برخورد با احساسات چیست؟

پاسخ های رایج و بیهوده ای وجود دارد.

می توانید احساسات خود را نادیده بگیرید البته آنها همچنان به قوت خود باقی می مانند.

می توانید در آنها زیاده روی کنید و برای خود متاسف باشید ولی هیچ بهبودی نمی یابید.

می توانید آنها را سرکوب کنید اما از جای دیگر سر در می آورند.

می توانید با گفتن این که فکر میکنی تو بد آوردی؟ من بدتر آوردم! با خود رقابت کنید.

بدیهی است که کار عاقلانه این است که از طریق برخورد موثر با موقعیت کنونی به دنبال راه حل بودن، آموختن از احساسات و استفاده از انها برای ارتقای سطح زندگی خود و آنها که می توانید در زندگی شان تاثیر بگذارید، این احساسات منفی را دگرگون کنید. این را بدانید تمام احساسات همیشه به کارتان نمی آیند. آن احساساتی را که زمانی منفی فرض می کنید، صرفا فراخوان شما به عمل محسوب می شود. مثلا احساس ناامیدی بدین معناست که فکر می کنید که همه چیز می تواند بهتر از این باشد، در حالی که نیست. این یک فراخوانی به عمل است که به شما می گوید می توانید برای بهبود اوضاع کاری انجام دهید. این احساس منفی در صورتی که به طور موثر استفاده شود، یک موهبت محسوب می شود.

هنگامی که انسان با احساسات نامطلوب و ناراحت کننده خود قطع ارتباط کند، به طور خودکار آنها را در آینده «بد» می انگارد و این باعث عدم توانایی آموختن از آنها و در نتیجه عدم رشد و سلامت وی می گردد. به جای سرکوب موقت احساسات منفی، می توان برای توجه ای که شایسته آن هستند، تلاش کرد و البته نه آنگونه که باعث درگیری بیش از اندازه با آن شود.

در اینجا چند راهنمایی در مقابله با احساسات منفی برای نوآوری بیشتر در خود آمده است.

احساسات خود را بپذیرید

اجازه دهید هر احساسی که درونتان وجود دارد، باشد. در هر صورت، مقاومت بی فایده است!

این حس که ما نباید با روش های خاص احساس و یا در مقابله با آن مبارزه کنیم، نه تنها خسته کننده بلکه بطورکلی یک نوع هرز انرژی است. متوجه باشید، در پایان، آنچه ما احساس می کنیم؛ نتیجه انتخاب خود ماست. هیچکس نمی تواند ما را مجبور به رفتار کردن به یک روش خاص نماید. اگر می خواهید نیم ساعت خشمگین باشید، این حق شماست. احساسات خود را کنترل کنید و اجازه ندهید که آنها کنترل شما را بدست بگیرند.

احساسات خود را بیان کنید

انسان، اغلب پس از عصبانیت؛ احساس گناه، فشار و کمی هم شرم می کند. شما می توانید آرام و یا تندخو باشید. عذرخواهی در قبال احساسات شما مانند عذرخواهی برای وجود خود شماست. اگر شما آگاهانه به کسی صدمه نمی زنید، بهتر است که توانایی بیان گویای آنچه در ذهن شما می گذرد را داشته باشید. نادیده انگاشتن احساسات چرکین دنیای درونی شما باعث پایان بروز آنها در دنیای بیرونی شما می گردد.

احساسات منفی را به مثبت تبدیل کنید

شما می توانید با تغییر افکارتان احساساتتان را نیز تغییر دهید. افکار شما تاثیر مستقیم بر احساستان دارد و احساستان موجب رفتار شما می شود. بنابراین اگر می خواهید احساسات منفی تبدیل به احساسات مثبت شود باید بتوانید فکرتان را در مورد رویداد آزار دهنده تغییر دهید. برای اینکار از روش زیر استفاده نمایید.

مرحله اول : خودتان را آرام کنید

مرحله دوم : موقعیت را شناسایی کنید

مرحله سوم : حالت خود را تجزیه و تحلیل کنید

مرحله چهارم : افکار خود را شناسایی کنید

مرحله پنجم : شواهد عینی که از افکارتان پشتیبانی می کند را شناسایی کنید

مرحاه ششم : شواهد عینی که با افکار شما در تضاد هستند را شناسایی کنید

مرحله هفتم : افکار منصفانه و عادلانه را شناسایی کنید

مرحله هشتم : حالت خود در حال حاضر را کنترل کنید

احساسات خود را بنویسید

احساسات منفی خود را به عنوان عوامل آزارگر مشاهده نکنید. آنها را به عنوان یک مشکل که به منظور حرکت رو به جلو و ایجاد نرمی و انعطاف پذیری نیاز به رسیدگی دارند، ببنید. نوشتن اتفاقات و احساسات در واقع می تواند به توجیه و ایجاد یک طرح، و در صورت نیاز، برای اقدام آن کمک کند. شما اغلب، هنگامی که همه چیز برایتان سیاه و سفید به نظر می رسد، می توانید اتفاقات را با نگاهی کاملا متفاوت بنگرید.

احساسات خود را مشاهده کنید

هنگامی که احساس می کنیم هنوز هم پسمانده های احساسات منفی در ما وجود دارد، می توانیم چگونگی واکنش فیزیکی بدن خود را مشاهده کنیم. برای نمونه؛ در هنگام احساس خشم، تجربۀ پیچیدگی شور و هیجان در معده خود را نیز داریم. ما می توانیم خشم را به صورت یک رنگ موجود در درون خود تجسم کنیم. هنگامی که شروع به تنفس آرام می کنیم و تصمیم می گیریم که خشم را از این طریق از خود خارج و آن را به آرامی کنترل خود درآوریم، می توانیم مشاهده کنیم که خشم با تغییر رنگ، شروع به ناپدید شدن می کند.

بهتر است که همواره زمانی برای مراقبه و تمرینات سبک بدنی و روحی و همچنین لبخند، به اندازۀ توان خود، در طول شبانه روز داشته باشید. تا اندازه ممکن در زندگی خود مثبت گرا باشید، همان چیزی که کمک و تضمین می کند تا شما در زمان حال تمرکز کنید و هرگونه احساس منفی در ذهن شما مربوط به رویدادهای گذشته را کمرنگ می کند.

منبع: سایت روان