زوجهای موفق احساسات و نظریات خود را با هم در میان میگذارند. در جریان یك بررسی از 5000 زوج آلمانی سؤال شد كه هر چند وقت یك بار با یكدیگر حرف میزنند. بعد از دو سال زندگی زناشویی اغلب آنها دو یا سه دقیقه هنگام صرف صبحانه، بیش از 20 دقیقه بر سر میز شام و چند دقیقهای در رختخواب با هم حرف میزدند. در سال ششم ازدواج مجموع صحبت زوجها در طی شبانهروز به ده دقیقه بالغ میشد و در سال هشتم ازدواج صحبت میان زن و شوهر تقریباً قطع شده بود.
حرف نزدن زن و شوهر با هم یك پدیده صرفاً آلمانی نیست. یك زن آمریكایی میگفت: «هر وقت شوهرم افسرده و ناراحت است باید دلیلش را بیابم و آن را از میان بردارم. چون که او خود احساساتش را با من در میان نمیگذارد! هر چه من كنجكاوی بیشتری بكنم او افسردهتر میشود.»
موردی است كه دیوید توماس، مدرس امور خانواده و من تصمیم گرفتیم در چند كارگاه رواندرمانی آن را مطرح سازیم. در جریان این بررسی، ما زنها و شوهرانشان را از هم جدا كردیم و از هر گروه خواستیم كه مسایل مهم ارتباطی خود در زندگی زناشوییشان را با ما در میان بگذارند. آن چه میخوانید نظریات 22 مردی است كه مورد سؤال قرار گرفتند.
زنم از من جوابهای فوری میخواهد. اما من میخواهم در این باره فكر كنم.
زنم پیوسته مترصد مسایل پنهان است. او ذهن مرا به اشتباه میخواند.
زنم هرگز از حرفی كه به او میزنم راضی نمیشود.
زنم انتظار دارد كه جزئیات هر موضوعی را شرح بدهم. خود او هم تا بخواهید حرفهایش را كش میدهد. نمیدانم چرا به اصل مطلب نمیپردازد.
زنم اشخاص را از موضوعات جدا نمیكند. او معتقد است: «اگر با حرف من مخالف باشی، یعنی با خود من مخالف هستی و مرا دوست نداری.»
زنم همیشه میگوید: «به من توجه كن، بگو كه زن ارزشمندی هستم.» اعصابم را خرد كرده است.
زنم پای مسایل خارج از موضوع را به بحث میكشد.
طرفداری از زنان بخشی از هر صحبت زن من است. درباره هر موضوعی حرف بزنیم پای مساوات و عدالت میان زن و مرد به میان كشیده میشود.
زنم به شدت میخواهد گفتوگوها را كنترل كند.
زنم مرتب صحبت مرا قطع میكند. هنوز حرف من تمام نشده حرف میزند.
زنم مرتب میگوید كه من حرفهای او را نمیفهمم. او به نظر دیگران بها نمیدهد.
اما خانمها نظریات متفاوتی داشتند. در ادامهی مطلب چكیده نظریات 22 خانم را مطرح كردهام.
شوهرم به حرفهای من دقت نمیكند و بلافاصله در مقام قضاوت برمیآید.
شوهرم برای حرفهای من ارزشی قایل نیست. اما وقتی دیگران حرف میزنند به دقت به حرفهایشان گوش میدهد.
حاضر به رویارویی نیست. به حرفهای من جواب نمیدهد. احساس میكنم كه آدم نیستم.
یادآوریهای مرا به حساب غرولند میگذارد.
مسایل شوهرم جملگی مهم هستند، اما مسایل من جزئی و بیاهمیت میباشند.
وقتی در مقام توضیح حرفی میزنم، شوهرم ناراحت میشود.
شوهرم گوش نمیدهد، تنها تظاهر به گوش دادن میكند. وقتی مچ او را میگیرم عصبانی میشود.
شوهرم احساساتش را با من در میان نمیگذارد، اما كمی بعد احساساتش با حرارت خودنما میشوند.
من احساساتم را با او در میان میگذارم اما اتفاقی نمیافتد.
شوهرم مرد بحث و گفتوگو نیست. فرض را بر این گذشته كه هر چه من میگویم اشتباه است.
اگر اتفاق ناخوشایندی در زندگی شوهرم روی دهد، با من طوری رفتار میكند كه انگار تقصیر من بوده است.
او نمیتواند احساسات صمیمانه خود را با من در میان بگذارد و این چیزی است كه به شدت به آن نیاز دارم.
سر شوهرم همیشه شلوغتر از آن است كه فرصت حرف زدن با من را داشته باشد (این حرف را بسیاری از خانمها تأیید میكردند).
هر وقت شوهرم از سگ خانه یا اتومبیل عصبانی شود، فریادش را بر سر من میكشد. مگر من چه كردهام؟
چرا از بدرفتاری بچهها مرتب به من شكایت میكند؟ چرا خودش در این زمینه كاری صورت نمیدهد؟
نیازی به مدرك دكترا و فوق دكترا برای مشاهده در امور زناشویی نیست. بسیاری از گفتههای این خانمها و آقایان در اصل مشابه هم هستند كه از دیدگاههای مخالف هم مشاهده میشوند:
زنم باید كلی حرف بزند تا به موضوع اصلی برسد. شوهرم سخن مرا قطع میكند.
زنم مترصد معانی پنهان است. شوهرم احساساتش را با من در میان نمیگذارد.
زنم موضوع را از شخص جدا نمیكند. شوهرم جرأت بحث و گفتوگو ندارد.
مطالعهی دقیق این شكایتها نشان میدهد كه زوجها باید با احساس و با كلام با یكدیگر ارتباط برقرار سازند. این جاست كه زوجهای موفق در مقایسه با سایرین از مهارت بیشتری برخوردارند.
وقتی با زوجهایی كه به طور مؤثر ارتباط برقرار میكردند مصاحبه كردم، از روشهای غیر تهدیدآمیزی كه از آن برای ایجاد تماس با یكدیگر استفاده میكردند تعجب نمودم. زنی میگفت: «در اوایل زندگی زناشویی خود آموختم كه از پرسیدن این سوال كه: از چه ناراحتی؟ خودداری كنم زیرا شوهرم همیشه جواب میداد: از هیچ چیز. و اگر اصرار میكردم او ناراحت میشد. یكی از روزها به او گفتم كه وقتی تو ناراحت هستی و حرفی نمیزنی من احساس بدی پیدا میكنم و ناراحت میشوم.
«شوهرم از واكنش من تعجب كرد و گفت: نمیخواهم تو چنین احساسی داشته باشی. اگر نگرانیهایم را با تو درمیان نمیگذارم برای آن است كه نمیخواهم تو را نگران كنم».
«جالب بود. ما هر دو به احساسات یكدیگر فكر میكردیم، اما من او را به بیاحساس بودن متهم میكردم و او مرا به دخالت. به او گفتم كه پنهان كردن احساساتش از من دردناكتر از این است كه در احساسات او شریك شوم. به توافق رسیدیم كه وقتی من احساس میكنم او احساسات خود را با من در میان نمیگذارد به او بگویم: احساس تنهایی میكنم. و او احساساتش را بیشتر با من در میان بگذارد. مدتها طول كشید تا توانستیم این رویه را به اصطلاح جا بیاندازیم. هر چند در مواقعی این كار ریسك كردن است.»
«ریسك» كلمهای است كه اغلب آن را از زبان زوجهایی كه درباره بیان احساسات خود حرف نمیزنند میشنویم: «او جرأت بحث و گفتوگو ندارد»، «نمیتوانم ریسك كنم و موضوع را با او در میان بگذارم.» بله، صمیمیت با ریسك كردن ایجاد میشود. باید هنگام مطرح ساختن احساسات خود كه ممكن است برای طرف مقابل ما قابل قبول نباشد، تن به قبول ریسك بدهیم.
میشل گریفین در مقالهای با عنوان «استرسهای صمیمیت» مینویسد: «اگر قرار باشد صمیمیت عمیق در كار باشد، استرس هم در كار است. بدون جنگیدن بر سر چیزهای مهم، صمیمیت عمیق میان زوجها ایجاد نمیشود. وقتی دو نفر عمیقاً به آن چه مهم میدانند، پایبند باشند لزوماً با هم تضاد پیدا میكنند. اگر قرار است صمیمیت مهمترین اصل زندگی باشد، باید بهای آن را با اختلاف پرداخت كرد اما پاداشی كه میگیریم میتواند بسیار زیاد باشد.»
اما عشق و صمیمیت به سادگی به دست نمیآید. ما میدانیم كه چگونه كار و آشپزی كنیم زیرا این رفتارها در دوران كودكی ما مورد تمجید قرار گرفتهاند. ما به مفاهیمی نظیر «مرد سختكوش» و «مادر خوب» كه در مورد زنها و شوهرها به كار برده میشود عادت كردهایم و آن را پذیرفتهایم. در نتیجه اشخاصی كه این برچسب را میخورند در زندگی زناشویی مورد احترام واقع میشوند.
امروزه در جامعه به شدت متأثر از تكنولوژی، مترصد صمیمیت هستیم. اما (به ویژه مردها) راه ایجاد صمیمیت را نمیدانیم. صمیمیت مهارتی آموختنی است و با این حال اغلب ما آن را آن طور كه لازم است نمیآموزیم. بارها از زبان زنها شنیدهام كه میگویند: «او پدر مهربانی است. درآمد خوبی هم دارد، هرگز به من خیانت نمیكند، اما … » و بعد در مقام توضیح میگویند كه نمیتوانند چند دقیقه با هم حرف بزنند و احساسات خود را با هم در میان بگذارند.
هارولدلیف، روانشناس، مدیر مؤسسه سلامت امور زناشویی و جنسی در فیلادلفیا، معتقد است كه بسیاری از اشخاص هرگز ابراز احساسات خود را نمیآموزند. میترسند كه رفتارشان احمقانه به نظر برسد. گمان میكنند كه ابراز احساسات به نوعی ریسك كردن است؛ با طرح احساس آسیبپذیر میشوند. دكتر لیف معتقد است كه بیان احساس ترسناك است اما اگر بیش از اندازه جانب احتیاط گرفته شود روابط زناشویی از آن زیان میبیند. بنابراین هر زوجی كه به واقع میخواهند با هم زندگی كنند، باید برای خود زبانی ایجاد كنند، باید از عبارات، ژستها و اعمالی استفاده كنند كه تنها آنها معنایش را به طور كامل میدانند.
زوجهای موفق در امر ارتباط از مشرب خود استفاده مثبت میكنند. زنی میگفت: «وقتی میخواهم حرفی را به شوخی بزنم و شوهرم حوصله ندارد، با حركات صورتش واكنشی نشان میدهد كه میفهمم حالا زمان گفتن آن نیست.» از او پرسیدم كه از كجا میداند كه او به شوخی كردن و شوخی شنیدن علاقهمند است؟ جواب داد: «باز هم از حالت چهرهاش. در اوایل ازدواجمان او به شدت جدی بود و من به این جدی بودن او احتیاج داشتم. اما حالا بسیاری از تنشهای روزانه را با چند خنده خوب برطرف میكنیم.»
وقتی زن و شوهر احساس خود را با هم در میان میگذارند، به تدریج با هم دوست میشوند و از حالت صرفاً زن و شوهر و عاشق و معشوق بیرون میآیند. این عنصر دوستی را اغلب زوجهایی كه با هم روابط حسنه دارند به زبان میآورند: «ما دوستان خوبی هستیم. میتوانیم درباره هر موضوعی با هم حرف بزنیم.» از آن جایی كه اغلب ازدواجها در اثر جاذبههای جنسی شروع میشود و پای دوستی در میان نیست، بعضی از زوجها هرگز دوست خوب بودن را نمیآموزند.
دوست خوب بودن مستلزم در میان گذاشتن نقطه نظرها، فعالیتها و احساسات بدون داشتن احساس مالكیت و داوری است. امروزه بسیاری از جوانها را میبینیم كه نمیخواهند پای دوستی را به روابط زناشویی بكشند. معتقدند كه ماهیت دوستی تغییر میكند و آنها مایل نیستند كه این دوستی را به مخاطره بیندازند. متأسفانه باور بدی است كه بسیاری از زوجها معتقدند كه زن و شوهر نمیتوانند دوستان یكدیگر باشند.
دکتر معین، متخصص روان شناسی
مجله پزشکی مادر