شواهد علمی در تایید اینکه "خلق را تقلیدشان بر باد داد"

 

محققان به این نتیجه رسیده‌اند که گرایش طبیعی به دنباله‌روی از جمع باعث می‌شود افراد بیشتر بر اساس نظر اعضای خانواده، دوستان و همسایه ها تصمیم بگیرند و این باعث تصمیم‌گیری‌های غلط می‌شود.

این پژوهشگران می‌گویند اینکه افراد با "دنباله‌روی از جمع" اغلب اشتباه می‌کنند از نظر تکاملی در ذات موجودات است، به عبارت دیگر موجودات طبیعت برای این رفتار برنامه‌ریزی شده‌اند.

این تحقیق بین المللی که دانشگاه اکستر انگلستان، پرینستون آمریکا، سوربن فرانسه و مرکز تحقیقات علوم کاپپیوتر و اتوماسیون فرانسه در آن شرکت داشتند در شماره آخر نشریه اینترفیس، نشریه انجمن سلطنتی بریتانیا منتشر شده است.

محققان در توضیح این رفتارها علت را "تضاد تکاملی کلاسیک بین منفعت فردی و اجتماعی" می‌دانند.

دنباله روی از جمع مسئول بسیاری از اشتباهات تاریخی و فجایع بشری شناخته شده است و محققان می‌گویند علت آن است که میل طبیعی به پیروی و تعلق داشتن به جمع به توانایی افراد در تصمیم گیری درست لطمه می‌زند.

دکتر کالین تورنی، محقق ارشد این پژوهش می‌گوید: "اجتماع نیرویی قدرتمند در طبیعت و جامعه است."تکرار کردن آنچه دیگران انجام داده‌اند در بسیاری موارد می‌تواند مفید باشد، مثلا اینکه چه تلفنی بخریم. اما مسئله وقتی بوجود می‌آید که آنچه دیگران انجام می‌دهند با باورهای شخص در تعارض باشد. ما در تحقیق خود نشان دادیم که تاثیرات تکاملی باعث می‌شوند افراد بیش از حد از اطلاعاتی که از اجتماع می‌آید استفاده کنند و کارهای دیگران را بیش از آنچه باید، تکرار کنند. نتیجه این است که افراد گروه به تغییرات محیط اطرافشان بی تفاوت می‌مانند و بیشتر اوقات کارهای دیگران را تقلید می‌کنند تا اینکه خود تصمیم بگیرند."

از این رو افراد در گروه‌های اجتماعی تکامل یافته به تغییرات محیط اطراف ابتدا به کندی واکنش نشان می‌دهند اما بعد در واکنشی سریع، تغییراتی را که جامعه طلب می‌کند اعمال می‌کنند. این پدیده را برای مثال می‌شود در خرید، مد یا فرار گروهی در هنگام خطر دید.

به عبارت دیگر به جای تصمیم گیری شخصی، بیشتر افراد بیش از حد به اطلاعات اجتماعی وابسته و از نظر تکاملی مستعد هستند که تحت تاثیر همسایگانشان قرار بگیرند، در واقع "ذهنیت گله‌وار" مبنای تصمیم گیری قرار می‌گیرد.

محققان می‌گویند اساس رفتارهای افراد در جمع "رکود جمعی"، به معنی تطبیق با جمع، است نه این مفهوم که "حیوانات در طبیعت برای پاسخ بهینه به اطلاعات محیطی تنظیم شده‌اند."

به گفته دکتر تورنی: "نتایج این تحقیق نشان می دهند که ما نباید انتظار داشته باشیم گروه‌های اجتماعی در طبیعت پاسخی موثری به تغییر محیط اطراف خود نشان بدهند."

"کسانی بیش از حد برای تقلید از دیگران وقت می‌گذارند، به احتمال زیاد قاعده هستند" نه استثنا.

منبع:بی‌بی‌سی

 

ده نکته ای که ممکن است در مورد خنده ندانید

سوفی اسکات استاد عصب شناسی و در عین حال یک کمدین پاره وقت است.

او می گوید: اولین بار که به عنوان یک کمدین روی صحنه رفتم تنها نکته کاملا مشخصی که بعد از اجرای برنامه در ذهن من وجود داشت این بود: "دوست دارم خیلی زود دوباره این کار را انجام بدم و بهتر انجام بدم."

چرا خندیدن اینقدر لذت بخش است؟

به عنوان یک روانشناس باید بگویم که پاسخ به این سوال تا حدی گیج کننده است چون تقریبا همه نکاتی که ما در مورد خنده می دانیم نادرست هستند.

بنابراین به این ده نکته در مورد خنده که احتمالا شما نمی دانستید دقت کنید.

۱- موشها قلقلکی هستند

اگر می خواهید یک موش را در حال خندیدن ببینید کافی است آن را قلقلک بدهید. موشها، شامپانزه ها و سگ ها می خندند. اما موشها به جوک و لطیفه نمی خندند. آن ها موقع بازی می خندند، درست مثل انسانها، و به این شکل نشان می دهند که خوشحالند و می خواهند رابطه با دیگران را تقویت کنند.

موشهایی که بیشتر بازی می کنند بیشتر می خندند و آنهایی که بیشتر می خندند ترجیح می دهند که با موشهای دیگری باشند که بیشتر می خندند.

این شواهد نشان می دهد که خندیدن انسان نیز از واکنش های صوتی در حین بازی تکامل یافته است. این نوع رفتار را در بسیاری از گونه های پستانداران می بینیم.

در مورد انسانها، خنده به یک وسیله مهم در ابراز احساسات بدل شده و در روشها و شیوه های مختلفی از ارتباط گیری با دیگران مورد استفاده قرار می گیرد. به عنوان مثال حتی در شیوه های نوشتاری و یا علائم مرسوم در ابزارهای رسانه ای مدرن (مثل پیامک) لبخند و خنده اشکال ویژه خود را دارند.

۲- خندیدن لزوما به جوک و لطیفه ربط ندارد

اگر از افراد بالغ بپرسید چه چیزهایی بیشتر از همه آنها را به خنده می اندازد در پاسخ خواهند گفت جوک و طنز. ولی این دریافت اشتباه است.

رابرت پروواین یک روانشناس از داشنگاه مریلند آمریکا این موضوع را کشف کرده که ما هنگام صحبت با دوستان خود بیش از هر وقت دیگری می خندیم. درحقیقت امکان خندیدن ما به هر موضوع و نکته ای زمانی که در جمع دوستان هستیم ۳۰ برابر می شود.

نکته جالب این است که موضوع اکثر مکالمه های ما با دوستانمان جوک و لطیفه نیست بلکه به حرفها و یا نکته هایی می خندیم که به خودی خود ممکن است اصطلاحا بامزه و خنده دار نباشند. در نتیجه باید گفت که در این موارد خنده و خندیدن یک شکل از ارتباط گیری است و نه یک نوع واکنش.

علم "خنده شناسی" به ما می گوید که خنده بیشتر با رفتار جمعی و گروهی ما انسانها ارتباط دارد تا با جوک و لطیفه و از طریق خندیدن ما به دیگران نشان می دهیم که به آنها علاقمندیم و آنها را درک می کنیم.

۳- مغز انسان می تواند خنده واقعی و ناخودآگاه را از خنده عمدی و ساختگی تشخیص دهد.

ما در آزمایشگاه تاثیر خنده را روی مغز انسان بررسی کرده و تاثیر خنده ساختگی را با خنده واقعی مقایسه کردیم. نه تنها مغز انسان خیلی سریع تفاوت را درک می کند بلکه شنیدن صدای خنده ساختگی باعث می شود که فعالیت ها در بخشی که به آن پوسته داخلی مغز میانی می گوئیم افزایش یابد. کار این بخش از مغز انسان درک احساسات دیگران است.

این نشان می دهد که مغز ما انسان ها حتی در حالتیکه چنین فرمانی را دریافت نکرده، به محض شنیدن صدای خنده ساختگی به شکل خودکار تلاش می کند احساس آن فرد را بشناسد.

۴- خنده مسری است

تصویربرداری از مغز داوطلبان در آزمایشگاه در عین حال نشان می دهد که خنده مسری و واگیر دار است. حتی در لحظاتی که یک فرد زیر دستگاه عکسبرداری و اسکن مغزی است که اصلا خنده دار نیست، به محض شنیدن صدای خنده با تغییر دادن حالت عضلات صورت خود می کوشد به این موج خنده بپیوندد.

هر چقدر که واکنش یک فرد به خنده دیگران فعالتر باشد و یا به زبانی دیگر سرایت خنده به او قوی تر باشد، بهتر می تواند یک خنده ناخودآگاه را از یک خنده عمدی و ساختگی تمایز دهد.

این نشان می دهد که پیوستن به موج خنده فراتر از حالت مسری این عمل است و ممکن است در عین حال به این دلیل باشد که ما با پیوستن به خنده دیگران می خواهیم دلیل آن را بهتر بشناسیم.

۵- آشنایان شما بامزه تر هستند

خنده باعث خنده بیشتر می شود و به همین خاطر است که در بسیاری از برنامه های کمدی که به صورت زنده روی صحنه اجرا می شوند، همیشه یک مجری اصلی در بین برنامه هر کمدین سعی می کند جمعیت را حسابی بخنداند و آنها را برای لطیفه های کمدین بعدی آماده کند.

ولی آشنا بودن با افراد و انتظارات ما از ملاقات و رابطه با آنها هنوز هم مهمترین عامل در خندیدن ماست. به عنوان مثال اکثر مردم اگر یک لطیفه واحد را از زبان یک کمدین مشهورتر بشنوند احساس می کنند که خنده دار تر است.

۶- خنده و خندیدن شما را سالم تر نمی کند

مطالبی که روی اینترنت منتشر می شوند پر از ادعاهایی است که می گوید خندیدن برای سلامتی شما عالی است.

متاسفانه چنین چیزی حقیقت ندارد. هر چند خندیدن مثلا از دویدن کالری بیشتری مصرف می کند و هر چند خندیدن باعث می شود که میزان مصرف انرژی بدن و ضربان قلب ما حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد افزایش یابد، اما باید در نظر داشت که این تاثیر بسیار محدود است. به عنوان نمونه حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه خندیدن ممکن است ۱۰ تا ۴۰ کالری را بسوزاند. برای سوزاندن کالری موجود در یک بسته چیپس شما باید سه ساعت مداوم بخندید.

۷- خندیدن باعث می شود که روابط ما با دیگران تقویت و طولانی تر شود

پروفسور باب لونسون از اساتید روانشناسی دانشگاه برکلی در آمریکا در جریان یک پژوهش از یک گروه زوجهای داوطلب خواست که در مورد نکات یا عادات زوج خود که آنها را آزار می دهد بحث و گفتگو کنند.

نتایج این پژوهش نشان داد زوج هایی که بیشتر می خندند و لبخند می زنند در مجموع از رابطه خود احساس رضایت بیشتری داشتند و رابطه آنها مدت بیشتری دوام می آورد.

این نشان می دهد که خنده در حقیقت یک احساس و یک نوع بیان احساسی است و با استفاده بیشتر از آن در روابط عاطفی و نزدیک می توانیم احساس رضایت و خوشنودی بیشتری داشته باشیم.

خنده و خندیدن برای لذت بردن از لحظات و اوقات خوش ضروری است. ولی در مواقعی که شرایط باعث می شود ما احساس خوبی نداشته باشیم نقش خنده بسیار مهم تر می شود.

به خاطر دارم که درست قبل از مراسم خاکسپاری پدرم من یک نکته خنده دار به مادرم گفتم تا او را بخندانم و قبل از شروع مراسم کمی به او روحیه بدهم . و این شیوه بسیار موثر واقع شد.

خنده و خندیدن به ما کمک می کند که نه تنها درجه سلامتی دیگران بلکه رابطه بین افراد دیگر را بسنجیم. در حقیقت وسیله ای برای سنجیدن روابط اجتماعی و تاثیراتی است که این روابط روی ما می گذارند.

۸- خنده و خندیدن وقت مناسب می طلبد

معمولا در مکالمات معمولی مردم به نوعی خنده خود را تنظیم می کنند تا در پایان جمله اتفاق بیافتد. حتی کسانی که با زبان علائم ارتباط برقرار می کنند همین روش را به کار می گیرند با وجودیکه اگر بخواهند می توانند در سراسر گفتگوی "بی صدای" خود بخندند.

اینکه کمدین ها چگونه می توانند زمان دقیق گفتن لطیفه های خود را در طول اجرای یک برنامه زنده تنظیم کنند همیشه من را به حیرت وا داشته است.

پیچارد مک لین یک کمدین که در عین حال کمدی آموزش می دهد در این مورد می گوید:"رفتن روی صحنه و جلوی خنده خود را گرفتن آن هم درست در لحظاتی که همه تماشاچیان دارند می خندند، مستلزم اعتماد به نفس و کنترل بسیار زیادی است. و اینکه پس از یک موج خنده تماشاچیان دقیقا در چه زمانی می توان دوباره سر صحبت را بازکرد یک نکته بسیار ظریفی است. از یک طرف نباید با حرف زدن خنده جمعیت را مختل کرد ولی در عین حال نباید زیادی صبر کرد که فضای تالار سرد شود."

۹- خنده و خندیدن جذاب است

آیا واقعا می توان با خنده کسی را عاشق خود کرد؟ یک پژوهشی که در مورد آگهی های زوج یابی انجام شده نشان می دهد که هم زنان و هم مردان در توصیف شخصیت خود بیشتر از شغل، میزان شعور اجتماعی، طرز رفتار و حتی تمایل جنسی بر داشتن روحیه ای شوخ تاکید می کنند.

یک پژوهش دیگر نشان داده است که اگر غریبه ها به لطیفه ما بخندند برای ما بسیار جذاب خواهد بود.

۱۰- برخی چیزها بدون تردید شما را به خنده می اندازد

هیچ کمدینی تا کنون لطیفه ای نساخته است که بتواند هر فردی از هر فرهنگ و یا از هر گروه سنی را بخنداند. ولی هنگام انجام پژوهش در آزمایشگاه من متوجه شدم که برخی چیزها بیشتر از سایرین باعث خنده مردم می شود. یکی از بهترین ابزارها برای خنداندن مردم نشان دادن فیلم مربوط به واکنش های افراد در لحظاتی است که خندیدن می تواند کار نامناسبی تلقی شود و سعی می کنند به زور جلوی خنده خود را بگیرند.

منبع: بی‌بی‌سی

نقش خنده در سلامت روان

خندیدن، ابراز احساسی است که در همه فرهنگ ها دیده می شود. نه تنها انسانها قادر به خندیدن هستند، بلکه سایر رده های پستانداران مانند میمون، شامپانزه، سگ و حتی موش ها هم این توانایی را دارند. در انسان، این حس لذت بخش به صورت بارزتری با درک شوخ طبعی همراه است.

به گزارش مجله پزشکی مادر به نقل از بی‌بی‌سی، شاید در مقایسه با سلامت جسم، بتوان گفت که همانطور که برای سلامت قلب و عروق، رعایت توصیه هایی در مورد مصرف نمک و چربی ضروری است، از نقطه نظر بهداشت روان هم، خندیدن می تواند تا حدود زیادی باعث ارتقای سلامت روان و کاهش علائم اضطراب و افسردگی بشود.

توان خنده و شوخی ازجمله علائم مهم سلامت روان است و در بیماری هایی مانند اضطراب و افسردگی معمولا این توانایی در اوائل سیر بیماری ار بین می رود. در چنین مواردی که توان خنده و خوشی از بین می رود و تدریجا علائم افسردگی و اضطراب شدت می گیرد، روشی هایی مانند ریلکسیشن ( relaxation) و یا داروی ضد افسردگی ممکن است بتواند فشار عصبی مغز را کمتر کند.

در حدود شصت سال پیش، خندیدن و شوخ طبعی (humour) از دیدگاه روانکاوی جزء روشهای دفاعی ذهن (defence mechanism) شناخته شد که در مواجهه با استرس بسرعت می تواند فعال شود و روبرو شدن با شرایط را آسانتر نماید.

به علاوه مشخص شده که انجام دادن یک رفتار می تواند مسیرهای عصبی مغز را فعال کند، مثلا خندیدن، حتی بدون احساس شادی، باعث خندیدن بیشتر، افزایش میزان پیام رسان‌های عصبی مربوط به شادی مثل دوپامین و اندورفین، و سرانجام خود احساس شادی می شود. همچنین از نظر جسمی، خنده به تنفس بهتر، کاهش فشار خون و کاهش استرس کمک می کند.

خندیدن یک راه ارتباط اجتماعی بسیار قوی است و اولین احساس مثبتی است که در انسان ظاهر می شود. در دوران رشد نوزاد، از شش هفتگی لبخند و از دو ماهگی خندیدن آغاز می شود، بسیار زودتر از بروز توان کلامی. این توانایی در ایجاد رابطه عاطفی با مادر (attachment & bonding) و کمک به بقای نوزاد نقش کلیدی دارد.

از نظر اجتماعی، خندیدن باعث شکل گیری رابطه بین افراد و احساس تفاهم می شود، درست بر عکس خشم و ترس که افراد را از هم دور می کند. چنانکه ویکتور برژه Victor) Borge) کمدین دانمارکی خنده را "کوتاه ترین فاصله بین دو نفر" تعریف می کند.

مسری بودن خنده، در حالتی که ذهن با شنیدن خنده فرد دیگری آماده خنده می شود را اکثر افراد تجربه کرده اند. این نوع سرایت احساس، به کمک مسیر های عصبی در مغز که به سیستم آینه ای (mirror neuron system) مشهور است ، انجام می شود.

این اعصاب چه هنگام انجام دادن و چه در هنگام مشاهده یک عمل، فعال می شوند و عملا ذهن مشاهده کننده تجربه ای مانند ذهن تجربه کننده پیدا می کند. مثال دیگری که ممکن است آشنا به نظر بیاید گریه کردن نوزاد با شنیدن گریه یک نوزاد دیگر است، که نتیجه فعال شدن همین سیستم است.

در سالهای اخیر تحقیقات بسیاری در حوزه روانشناسی مثبت (Positive psychology) از جمله تاثیر خنده و شادی بر سلامت روان انجام شده است. در دهه اول قرن جاری، تحقیقات بر روی علائم منفی مانند خشم، اضطراب و افسردگی نسبت به علائم مثبت، از بیست به یک به حدود ده به یک رسید. بنابراین در آینده ممکن است شواهد علمی بیشتری در دسترس قرار بگیرد.

در دسامبر ۲۰۱۲ گودیناف (Goodenough) و همکاران در سیدنی استرالیا مطالعه ای مشهور به (SMILE) را منتشر کردند. این مطالعه روی ۳۹۸ سالمند مقیم ۳۵ خانه سالمندان انجام شد و نشان داد خنده درمانی علائم افسردگی و بیقراری را کاهش می دهد. برای این مطالعه، 9 جلسه دو ساعته خنده درمانی انجام شد - بعلاوه دوازده هفته آموزش پرسنل مراقبت کننده از سالمندان.

در مطالعه دیگری در ژاپن که در ژوئیه ۲۰۱۳ منتشر شد، ساکایی (Sakai) و همکاران نشان دادند که خنده درمانی با روش (Smile-Sun method) در مدت درمان در بیمارستان می‌تواند به تقویت چشمگیر ایمنی در مبتلایان به سرطان پیشرفته که تحت جراحی و شیمی درمانی قرار می گیرند کمک کند.

آنها همچنین نشان دادند که روان درمانی می‌تواند سیستم ایمنی بیماران مبتلا به سرطان دستگاه گوارش را که تحت عمل جراحی لاپاروسکوپی و شیمی درمانی قرار می گرفتند، بهبود بخشد.

خندیدن به عنوان دارویی بی هزینه و بدون عوارض جانبی می تواند باعث ارتقاء سلامت روان شود. شاید مانند یک ضرب المثل انگلیسی که می گوید اگر روزی یک سیب بخورید به دکتر احتیاج ندارید، بتوان گفت که کمی خندیدن نیاز به روانپزشک را کمتر می کند.

بسیاری از ما برای شاد شدن، هدفی را در نظر می گیریم که شادی خود را منوط به دستیابی به آن هدف می بینیم. در حالیکه به محض رسیدن به آن هدف، به هدفی جدید فکر می‌کنیم. و همیشه شادی ، چند یا شاید چند صد قدم دورتر از ما است. در حالیکه، این خود ما هستیم که می توانیم احساسی را که مدت طولانی منتظرش می شویم، زودتر تجربه کنیم.

دکتر هادی شاکر، روانپزشک
بی‌بی‌سی

چگونه همیشه شاد بمانید؟

در زندگی شما فعالیت‌هایی وجود دارند که با انجام ندادن آنها می‌توانید زندگی شادتری را تجربه کنید. همین حالا این کارها را از زندگی‌تان حذف کنید تا بیشتر بخندید.

بی‌تفاوت نباشید

عده‌ای اعتقاد دارند شادی همانند یک پروانه است. مادامی که برای به دست آوردنش خودتان را به تقلا و تکاپو می‌اندازید از دستان شما فرار می‌کند اما همین که نسبت به آن بی‌توجه شدید خواهید دید همانند پروانه روی شانه‌های شما خواهد نشست، اما با احترام به همه کسانی که چنین عقیده‌ای دارند باید بگوییم این باور دقیقا اشتباه است. شادی چیزی است که شما باید انتخابش کنید و نسبت به آن بی‌تفاوت نباشید تا به سمتتان بیاید. با بی‌تفاوتی هیچ پروانه شادی‌بخشی روی شانه‌های شما نخواهد نشست.

منزوی بودن ممنوع!

شادی یک هدیه الهی نیست که خداوند آن را به کسی داده و دیگری را از آن محروم کرده باشد بلکه این شما هستید که باید شادی را وارد زندگی‌تان کنید. یکی از راه‌هایی که می‌تواند در شادی شما تاثیر زیادی داشته باشد بالابردن مهارت‌های اجتماعی‌تان است. با افرادی در ارتباط باشید که احتمال شادبودنتان را افزایش دهند. مصاحبت با این افراد امید و انگیزه را در شما تقویت می‌كند و اجازه منفی‌بافی و ناامیدی به شما نخواهد داد چون دوستان شاد همیشه نکات مثبت خوبی برای یادگرفتن خواهند داشت. در محیط کارتان نیز مهارت‌های اجتماعی‌تان را بالا ببرید و سعی کنید به دایره دوستانتان بیفزایید. هر چقدر منزوی و گوشه‌گیر باشید به همان میزان شادی بیشتری را از زندگی‌تان دور کرده‌اید.


کینه را حذف کنید

هر چقدر راحت‌تر دیگران را ببخشید به همان اندازه خود را از بروز اتفاقاتی که به واسطه خشم به وجود می‌آید در امان نگه داشته‌اید. وقتی کمتر دچار خشم شوید بدن سالم‌تر و روان پرنشاط‌تری خواهید داشت. اگر می‌خواهید کمتر از دیگران عصبانی شوید و کینه به دل بگیرید، از دیدگاه آنها به رفتارهایشان نگاه کنید. وقتی خودتان را جای کسی می‌گذارید بهتر شرایط او را درک می‌کنید و برای بعضی رفتارهای ناخوشایندی که از او سر می‌زند دلیل قانع‌ اوکننده‌ای برای خودتان خواهید داشت که باعث می‌شود راحت‌تر او را ببخشید. با بخشش دیگران شادمانی واقعی و بدون وابستگی به چیزی را تجربه خواهید کرد.

کمتر تلویزیون تماشا کنید

تحقیقات دانشمندان نشان می‌دهد وقتی خود را درگیر فعالیت‌هایی می‌کنید که معنادار هستند و از نظر خودتان مفید به حساب می‌آیند، شادی بیشتری را وارد زندگی‌ و روحیه‌تان می‌کنید اما وقتی درگیر فعالیت‌هایی می‌شوید که در آنها کمتر در جریان هستید و حالت منفعل به خود می‌گیرید، برای مثال تماشای تلویزیون، روحیه‌تان بیشتر دچار کسالت می‌شود. وقتی در تعطیلات هستید قبل از اینکه فعالیتی را به‌عنوان گذران وقت انتخاب کنید ابتدا آن را مورد ارزیابی قرار دهید که آیا به نظرتان مفید است یا خیر. البته منظور این نیست که شما هرگز نباید تلویزیون تماشا کنید بلکه زمان آن را محدود کنید و در عوض کارهایی انجام دهید که حس مفید بودن به شما می‌دهد. درگیر شدن در کارهای مفید و معنادار شادی بسیاری را به زندگی‌تان انتقال خواهد داد.

منبع: هفته نامه زندگی مثبت

 

نمره اعصاب شما چند است؟

ین یک آزمون استاندارد روان شناسی است. شما باید خودتان را در هر یک از ده موقعیت زیر تصور کنید و گزینه مناسب خودتان را پیدا کنید و علامت بزنید. بعد از آن، باید نمره مناسب خودتان را در پرانتز انتهای هر گزینه بخوانید و مجموع نمرات تان را حساب کنید تا بفهمید که آیا شما از آن آدم هایی هستید که زیر فشارهای زندگی، به هم می ریزند و تسلیم می شوند یا این که با صبر و اعتماد به نفس، در برابر مشکلات زندگی مقاومت می کنید و می ایستید.

فرض کنید کارفرمایتان از شما می خواهد به دفتر او بروید و هنگامی که شما را در دفترش می بیند، با لحن تندی با شما برخورد می کند. شما در این حالت، کدامیک از کارهای زیر را انجام می دهید؟

۱) احساس شکست و تحقیر می کنید و هنگامی که به محل کارتان برمی گردید، ماجرا را برای بقیه همکاران تان هم تعریف می کنید. (۲ نمره)

۲) به محل کارتان برمی گردید و سعی می کنید همه چیز را فراموش کنید. (۵ نمره)

۳) موضوع را با یکی از صمیمی ترین دوستان تان در میان می گذارید و سعی می کنید با کمک او راه حلی برای مشکل تان پیدا کنید. (۷ نمره)

فرض کنید که یک هفته است وارد محل کار جدیدی شده اید اما هر چه تلاش می کنید، نمی توانید با هیچ کدام از همکاران جدیدتان دوست شوید. چه کار می کنید؟

۱) حوصله تان از این کار جدید سر می رود. دیر سر کار می روید و زود برمی گردید. (۲ نمره)

۲) کارتان را به درستی انجام می دهید اما هم زمان به دنبال کار مناسب تری هم می گردید. (۵ نمره)

۳) سعی می کنید بفهمید که مشکل از شماست یا همکاران تان. سعی می کنید علت این نوع رابطه را کشف کنید و راه حلی برایش پیدا کنید. (۷ نمره)

فرض کنید چند ساعت روی یک پروژه وقت گذاشته اید اما کامپیوترتان دچار مشکلی می شود و تمام اطلاعاتی که روی سیستم ذخیره کرده بودید، از دست می رود. آن وقت شما ...

۱) دل تان می خواهد با مشت به صفحه مونیتور بکوبید و آن را خرد کنید. (۲ نمره)

۲) با عصبانیت از محل کارتان بیرون می آیید و از صحنه دور می شوید. (۵ نمره)

۳) ناراحت می شوید اما به این فکر می کنید که از چه راهی می شود دوباره این اطلاعات را به دست آورد و ذخیره کرد. (۷ نمره)

فرض کنید که یک هفته برای پروژه تان زحمت کشیده اید و فقط چند ساعت دیگر تا موعد تحویل پروژه، وقت دارید اما هنوز قسمت هایی از کارتان مانده است که باید کامل شود. چه کار می کنید؟

۱) می خواهید کارتان را تمام کنید ولی آن قدر هیجان زده و عصبی هستید که نمی توانید روی کارتان تمرکز کنید. (۲ نمره)

۲) با خودتان می گویید: شاید بد نباشد اگر کمی هم استراحت کنم. (۵ نمره)

۳) با خودتان می گویید: «من که تا اینجا آمده ام، این چند ساعت را هم کار می کنم» و بعدش هم تصمیم می گیرید کارتان را به اتمام برسانید. (۷ نمره)

فرض کنید کارفرمایتان شما را از سر کارتان اخراج می کند. چه کار می کنید؟

۱) آنقدر نگران و پریشان می شوید که شب خواب تان نمی برد. (۲ نمره)

۲) تصمیم می گیرید که چند روزی از کار به دور باشید (مثلا بروید مسافرت) و بعدش برگردید و به یک شغل جدید فکر کنید. (۵ نمره)

۳) نیازمندی های روزنامه را باز می کنید و به دنبال کار می گردید و از طریق دوستان و آشنایان تان هم جویای کار می شوید. (۷ نمره)

فرض کنید در ارتباط با صمیمی ترین دوست تان دچار شک و تردید شده اید. چه کار می کنید؟

۱) مدام به این فکر می کنید که دوست تان قصد دارد شما را فریب بدهد و به شما خیانت کند. (۲ نمره)

۲) ارتباطتان را با او قطع می کنید. (۵ نمره)

۳) تصمیم می گیرید با او حرف بزنید و بفهمید که مشکل کجاست. (۷ نمره)

فرض کنید رابطه تان با صمیمی ترین دوست تان به هم خورده است. آن وقت شما...

۱) خودتان را به بی خیالی می زنید و می گویید تقصیر خودش بود! (۲ نمره)

۲) سعی می کنید با دوست دیگری، یک ارتباط صمیمانه برقرار کنید. (۵ نمره)

۳) سعی می کنید بفهمید مشکل تان کجای کار بوده و اگر رفع شدنی است، مشکل را رفع کنید؛ وگرنه، در ارتباط های بعدی، بیشتر دقت کنید. (۷ نمره)

شب است و شما دارید در بزرگراه رانندگی می کنید که ناگهان اتومبیل تان دچار مشکل می شود و در تاریکی تنها می مانید. آن وقت شما...

۱) وحشت می کنید که مبادا به شما حمله کنند یا ماشین تان را بدزدند. (۲ نمره)

۲) ماشین را قفل می کنید و برای کمک گرفتن به نزدیک ترین محل می روید. (۵ نمره)

۳) سعی می کنید از ماشین های دیگر کمک بگیرید. (۷نمره)

دارید درست رانندگی می کنید اما ماشین پشت سرتان دستش را گذاشته است روی بوق و می خواهد از شما سبقت بگیرد. چه کار می کنید؟

۱) می گذارید رد شود ولی به او ناسزا می گویید. (۲ نمره)

۲) اهمیت نمی دهید چون هنوز فاصله اش با شما زیاد است. (۵ نمره)

۳) کنار می کشید تا از شما سبقت بگیرد و رد شود. (۷ نمره)

پلیس دارد به اشتباه شما را جریمه می کند در حالی که شما اطمینان دارید هیچ خلافی مرتکب نشده اید. چه کار می کنید؟

۱) با پلیس جر و بحث می کنید و به او می گویید به هیچ عنوان این جریمه را قبول نخواهید کرد. (۲ نمره)

۲) می دانید که بحث کردن با او هیچ فایده ای ندارد و به همین خاطر جریمه را سریع قبول می کنید. (۵ نمره)

۳) سعی تان را می کنید که در کمال آرامش او را متقاعد کنید اما وقتی می بینید که او به هیچ وجه، قبول نمی کند جریمه را قبول می کنید. (۷ نمره)

تفسیر آزمون

به کسانی که در این آزمون، بیشتر از ۶۵ امتیاز آورده اند باید تبریک گفت و آنهایی هم که امتیازشان بین ۳۰ تا ۶۵ شده است، باید بدانند که در مواجهه با استرس های زندگی شان کمی مشکل دارند و بهتر است درباره راه های مقابله با استرس بیشتر مطالعه و تمرین کنند.

منبع: روزنامه سلامت

 شخصیت شناسی افراد از روی حالات بدن

برای میلیون ها سال اجداد بشر بر روی پهنای کره خاکی زندگی می کردند و از اسرار جالب این هم زیستی در این بوده که اوایل زبان واحدی برای تبادل اطلاعات با یکدیگر نداشته اند، حال سؤالی که پیش می آید این است که این اجداد بشر چگونه منظور هم را به یکدیگر می فهماندند؟ جواب سؤال در ایجاد ارتباط با حرکات بدن و حالات صورت است. بدین گونه که آن ها با رفتار بدنی خود و یا حالات چهره خود پیام خود را به دیگران می رساندند. در ترس، ناراحتی، بیماری،شادی، درخواست های دیگر، همه و همه را با حالات چهره و حرکات بدن به هم می فهماندند!

در زمینهٔ حالات بدن و صورت بایستی بیان کنم که بیشترین چیزی که می تواند واقعیت حقیقی شما را برملا کند همان حالات مذکور هستند. مثلاً زمانی که شخصی در کنار شما غذای تندی را می چشد شما به سرعت از حالت چهره او می توانید به طعم غذا پی ببرید بدون اینکه نیاز باشد مزه غذا را از آن شخص بپرسید؛ چرا که سیستم عصبی بدن انسان به شکلی کار می کند که تمام واقعیات را مستقیم به ماهیچه های شما منتقل می کند بدون اینکه بتواند به ماهیچه های شما دروغ بگوید. بنابراین اگر شما زیر آب سرد قرار بگیرید سیستم عصبی شما به صورت خودکار فرمان انقباض ماهیچه ها را برای آن ها صادر می کند هرچند که شما به خود بگویید آب گرم است ولی بدن شما از واقعیات پیروی می کند نه از آنچه شما می خواهید جلوه دهید.

به این ترتیب زبان بدن بهترین و قابل اعتمادترین راه برای استخراج واقعیت از دیگران است. حال نکته بسیار جالب دیگری که در این زمینه بایستی به آن اشاره کنم مشترک بودن این حالات بدن در شرایط متفاوت برای افراد مختلف در جاهای مختلف است؛ یعنی یک شخص آسیای شرقی همان واکنشی را از خود نسبت به ترس از یک جانور وحشی نشان می دهد که یک فرد آفریقایی یا آرژانتینی از خود نشان می دهد زیرا برخلاف باورهای غلط ما نوع بشر دارای ضمیر ناخودآگاه مشترک با یکدیگر است. از این رو دانستن زبان بدن برای استخراج واقعیت ها مرز نمی شناسد و این نکته نقطه قوت این علم است.

حال نکته جالب دیگر در رابطه با حرکات بدن این است که آن ها کاملاً ژنتیکی و ارثی هستند و هیچ کدام قابل یادگرفتن نیستند! مثلاً وقتی یک کودک نابینا به دنیا می آید بدون اینکه دیگران را دیده باشد و یا از آن ها چیزی شنیده باشد همان واکنشی را نسبت به سردی هوا نشان می دهد که یک شخص سالم و میان سال در یک نقطه دیگر دنیا نشان می دهد. البته بایستی متذکر شویم که بعضی افراد بخصوص هستند که با تمرین بسیار این رفتار ناخودآگاه بدن خود را مخفی می کنند و در آن ها تشخیص واقعیت بسیار سخت می شود و یا اینکه بعضی مواقع یک سلسله اتفاقات در زندگی شخصی باعث می شود که پالس های ساطع شده از طرف آن فرد برخاسته از آن سلسله حوادث باشد نه از خاطر آن اتفاقی که در حال استمراری در حال وقوع است! مثلاً هنگامی که از شخصی درباره راحتی خود بر روی صندلی اتاق انتظار بپرسید او علائم ناراحتی از خود بروز دهد ولی درواقع دلیل این علائم می تواند به خاطر مشکلاتی باشد که در خانه با همسر خود داشته باشد ولی فکر کردن زیاد به آن موضوع به صورت ناخودآگاه بر رفتار بدن او درزمینهٔ صندلی نیز تأثیر منفی بگذارد. بنابراین با تشخیص چند علامت نمی توانید بدون دانستن گذشته شخص درباره حال او با اطمینان نظر دهید.

حال خیلی ها مشتاق این هستند که بدانند در زندگی شخصی خود و یا در سر کار و یا در خیابان و اماکن عمومی برای اینکه بتوانند از احساسات دیگران باخبر باشند و متعاقباً بتوانند تصمیم صحیح را بگیرند باید چه چیزهایی را بدانند، که در این بخش از مقاله خود به این موضوع خواهیم پرداخت.

در زمینهٔ وراثتی بودن و همچنین ناخودآگاه بودن و همچنین مشترک بودن حالات چهره و بدن افرادی همچون چارلز داروین و پاول اکمان نظریه هایی را در اثبات این قضایا دارند که مطالعه آن ها توسط مخاطبین عزیز خالی از لطف نخواهد بود. علاوه بر افراد سرشناسی که قبلاً نامشان ذکر شد تحقیقات آزمایشگاهی زیادی نیز دراین باره انجام شده است به گونه ای که نشان می دهد هم این رفتار ناخودآگاه وراثتی هستند و هم نشان می دهد که آن ها بین همه مشترک هستند برای همین هست که افراد با نژادهای مختلف وقتی بر لبه سخره می روند می ترسند که به پایین نگاه کنند زیرا این یک واکنش ناخودآگاه مشترک بین تمام انسان ها است.

حال از نشانه های ناراحتی مثلاً زمانی که شخصی خبر بدی به ما می دهد این است که لب های خود را جمع می کنیم و اندکی نیز ابروهای خود را به هم نزدیک می کنیم، یا بعضی ها گردن خود را می مالند، یا مثلاً زمانی که ما در موقعیت خطرناک و ترسناک قرار می گیریم به صورت خودکار بدن ما در حالت دفاعی قرار می گیرد به گونه ای که ماهیچه های ما منقبض می شوند و ما خود را اندکی جمع وجور می کنیم. وقتی که ما شخصی را که دوست داریم می بینیم به صورت ناخودآگاه ضربان قلبمان بالا می رود و مردمک چشمان ما بازتر می شود و ماهیچه های ما به حالت انبساط درمی آیند و دست های ما تا حدودی باز می شود و در کل از میزان هوشیاری ما نسبت به اطرافمان برخلاف حالت ترس و خطر کم می شود، یا برای مثال دیگر هنگامی که شخصی هنگام گفتن ماجرایی از برقراری تماس چشمی با شما پرهیز کند می تواند نشان از دروغ بودن ماجرا باشد زیرا از این که به شما دروغ می گوید ترس دارد و نمی خواهد به اصطلاح چشم در چشم شما دروغ بگوید زیرا این موضوع او را اذیت می کند.

حال فرض را بر این می گذاریم که شما توانستید علائم ناراحتی و دروغ را در شخصی تشخیص دهید، سؤالی که مطرح می شود این است که چگونه باید به حقیقت ماجرا پی برد؟ بایستی بیان کنیم که در این صورت بایستی با چرخاندن پایه های سؤال خود به سمت های مختلف و یا تغییر شرایط برای آن شخص علائم حقیقت را پیدا کنید و با روش سعی و خطا به اصل ماجرا پی ببرید.

از جمله علائم اثبات شده دروغ می توان به تعرق غیرمعمول، انجام ژست های غیرمعمول ، و همچنین زود از کوره دررفتن اشاره کرد زیرا افرادی که می دانند که حق با آن ها است زود از کوره در نمی روند و عصبانی نمی شوند.

حال درزمینهٔ کشف حقایق از طریق حالات چهره و اهمیت آن در اینجا خلاصه گزارشی را برایتان می نویسم که بسیار جالب و قابل تأمل است.

بر اساس گزارش های منتشرشده وزارت دفاع آمریکا موسوم به پنتاگون سالانه ۳۰۰ هزار دلار صرفاً برای مطالعه رفتارشناسی و زبان بدن شخص ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه و دیگر رهبران جهان هزینه می کند. گزارش ها نشان می دهد که رفتارشناسی رهبران جهان گاهی درست از آب درآمده است؛ مثلاً در قضیه تنش ها در اکراین بر سر شبه جزیره کریمه وزارت دفاع آمریکا رفتارشناسی صحیحی از شخص پوتین و مواضع او داشت به نحوی که می دانستند مواضع روسیه درزمینهٔ کریمه چه خواهد بود بنابراین می توان نتیجه گرفت که رفتارشناسی افراد از طریق زبان بدن چه جایگاه مهمی بین گروه های مختلف اجتماعی و سیاسی دارد.

منبع: برترینها

آیا خود را باهوش می دانید؟

در دنیای رقابتی امروز اگر می‌خواهید زندگی خوب و باکیفیتی داشته باشید باید رفتار هوشمندانه‌ای از خود نشان دهید. هر قدر باهوش‌تر باشید راحت‌تر زندگی می‌کنید. شما چگونه هستید؟ آیا دیگران شما را باهوش می‌دانند؟ خودتان درباره خود چه نظری دارید؟

تصمیم‌گیری سریع

به گزارش مجله پزشکی مادر به نقل از جام جم آنلاین، یک فرد باهوش در موقعیت‌های مختلف بسرعت تصمیم‌های درست می‌گیرد. در حقیقت با درک سریع روابط و بینش صحیح خود بسرعت تصمیم‌گیری‌های عاقلانه‌ای می‌گیرد.

خودشناسی

افراد باهوش به تمام زوایای وجود خود واقف هستند و نقاط قوت، ضعف شخصیت و همچنین ارزش‌های خود را بخوبی می‌شناسند. بزرگی می‌گوید: «کسی که دیگران را می‌شناسد عاقل است، اما کسی که خودش را می‌شناسد باهوش و زیرک است». آنها می‌دانند تا زمانی که خود را بخوبی نشناسند نمی‌توانند در زندگی موفق باشند.

اندیشه صحیح

کسی که باهوش است هرگز تجربه بدی را دوبار تکرار نمی‌کند و از گذشته خود درس می‌گیرد. او بسرعت می‌فهمد که چه چیزی کارکرد درست دارد و چه چیزی درست پیش نمی‌رود و قبل از این‌که دست به کاری بزند بخوبی درخصوص آن فکر می‌کند و همچنین وقتی کاری را انجام می‌دهد به نتایج آن کاملا فکر می‌کند تا مشکلات احتمالی را ارزیابی کند.

خلاقیت

افراد باهوش در هر شرایطی که باشند ایده‌های جدید و افکار نو دارند و برای انجام هرکاری روشی خلاقانه به کار می‌برند. آنها مشتاق پیشرفت هستند و در خصوص اطلاعاتی که در زمینه‌های مختلف بهدست می‌آورند و همین‌طور مردم اطراف خود با دقت فکر می‌کنند و همیشه در برابر افکار افراطی و بدون انعطاف، مقاومت از خود نشان می‌دهند و عقاید جدیدی مطرح می‌کنند.

روشنفکری

افراد باهوش به هر موضوعی از جنبه‌های مختلف می‌نگرند و معمولا توانایی دیدن افق‌های دور هر موضوعی را دارند. چیزی که بیشتر مردم قادر به انجامش نیستند. آنها به این جمله معتقدند: «ذهن درست مانند یک چتر نجات می‌ماند و فقط زمانی خوب کار می‌کند که باز شده باشد.» این افراد هرگز از مسائل متناقض دوری نمی‌کنند و برایشان جالب نیز هست، زیرا مسائل متناقض جنبه‌های مختلف موضوعی را جلوی دید می‌گذارد.

احساس مسئولیت

افراد باهوش بسرعت به فرصت‌های به‌دست آمده و مردم اطراف خود واکنش نشان می‌دهند. عمل و عکس‌العمل آنها بسیار سریع است و توجه به نیازهای خود و اطرافیان‌شان و احساس مسئولیت در قبال آنها اولین اولویت‌شان است.

تدبیر

افراد باهوش می‌دانند مجبور نیستند در مورد همه چیز آگاهی داشته باشند، اما می‌دانند هر زمان به اطلاعاتی نیاز داشته باشند باید کجا دنبال آن بگردند. آنها به هر منبع و آموزشی که مورد نیازشان باشد بسرعت دست می‌یابند. شبکه‌ای از دوستان آگاه در زمینه‌های مختلف دارند و هرگز در زمینه دریافت اطلاعات در نمی‌مانند.

تقویت مغز

افراد باهوش، باهوش می‌مانند برای این‌که همیشه در حال یادگیری هستند. آنها دائما در حال یاد گرفتن مهارت‌های جدید، اعتقادات و باورهای تازه هستند. مغز آنها لحظه‌ای را بدون یادگیری سپری نمی‌کند.

شوخ طبعی

افراد باهوش زندگی را بیش از حد جدی نمی‌گیرند. آنها اهمیت یک موضوع جالب و خنده‌دار در موضوعات روزمره زندگی را بخوبی می‌دانند.

ریسک کردن

از آنجا‌ که این افراد همیشه دوست دارند روش‌های جدیدی را در انجام کارهایشان اعمال کنند، بنابراین ممکن است گاهی با شکست روبه‌رو شوند و آنها با علم به این مساله باز هم قبول خطر کرده و هوشمندانه این خطر را به یک فرصت یادگیری تبدیل می‌کنند.

اعتماد به نفس

آنها پیش از هر کس دیگر به خودشان اعتماد دارند و هرگز برای تصمیم‌گیری مدام از دیگران نظر نمی‌خواهند و به افکار خودشان اعتماد کافی دارند.

قلم و کاغذ

افراد باهوش ترفندها و مهارت‌های داشتن یک زندگی خوب را بسرعت آموخته و برای خود برنامه‌ای دقیق دارند و اهداف زندگی را در جایی یادداشت کرده و هرگز به دست فراموشی نمی‌سپارند.

سودآور

افراد باهوش از سیستم مدیریت زمان و سازمانی بهترین بهره را برده و علاوه براین‌که خود از مزایای آن فایده می‌برند، موجب پیشرفت سازمانی می‌شوند که برای آن کار می‌کنند و آنها ‌ وظایف مهم روزمره‌شان را بسرعت انجام می‌دهند.

تشخیص صحیح

افراد باهوش می‌توانند انگیزه‌های دیگران را بلافاصله درک کنند و تشخیص دهند که چه کسی مناسب دوستی است. بنابراین در انتخاب افرادی که با آنها مراوده دارند، دقت کرده و همیشه با افراد دارای اخلاق خوب و کیفیت ارزشی بالا ارتباط برقرار می‌کنند.

خواندن، خواندن و بازهم خواندن

آنها همیشه با خواندن کتاب، مجله و مقالات مختلف در حال افزایش قدرت مغزشان هستند، چیزی که می‌تواند برای پیشرفت‌شان مفید باشد. درضمن می‌دانند چگونه اطلاعات مناسب را حفظ کرده و بقیه را رها کنند.

یادگیری

علاوه بر این‌که اهمیت یادگیری را بخوبی می‌دانند و همیشه در حال یادگرفتن هستند می‌دانند که باید آموخته‌های خود را نیز در اختیار دیگران نیز قرار دهند. آنها با آموزش دیگران می‌توانند فعالانه در مورد مباحث ارائه‌شده صحبت و تحقیق کرده و موضوع مطرح‌شده را نیز بهتر درک کنند.

با این اوصاف خودتان را باز هم باهوش می‌دانید؟

مجله پزشکی مادر

آیا زندگی خوب پیش نمی‌رود؟

« امروز روی تخت بیمارستان نشسته‌ام و منتظرم که هر دو سینه‌ام را درآورند. اما به طریق عجیبی احساس می‌کنم فوق‌العاده آدم خوش‌شانسی هستم. تا قبل از این هیچ مشکل جسمی نداشته‌ام. من زنی ۶۹ ساله در آخرین اتاق این راهرو قبل از بخش کودکان این بیمارستان هستم. طی چند سال گذشته ده‌ها بیمار سرطانی را دیده‌ام که با ویلچر یا تخت اینطرف و آنطرف برده می‌شوند. هیچکدام از این بیماران بیشتر از ۱۷ سال سن نداشتند. »

این جملات اولین سطرهای دفترچه خاطرات مادربزرگم بودند. ده سال پیش این صفحه را کپی گرفتم و آن را به دیوار اتاقم چسباندم تا یادم باشد همیشه چیزی هست که برای آن شکرگزار باشیم. و اینکه زندگی‌ام خوب بگذرد یا بد، هر روز باید شکرگزار از این زندگی از خواب بیدار شوم چون یک نفر جایی بخاطر زنده‌ماندنش شدیداً در کشاکش است.

حقیقت این است که خوشبختی، نداشتن مشکل نیست، توانایی کنار آمدن با آنهاست. اگر ذهن شما مسئله‌ای برای متمرکز شدن روی آن نداشت، می‌دانید چقدر سرگردان می‌شد؟ همیشه نگاهتان به چیزهایی باشد که دارید نه چیزهایی که از دست داده‌اید. چون چیزهایی که زندگی از شما می‌گیرد مهم نیستند، آنچه اهمیت دارد این است که با چیزهایی که برایتان باقی مانده است چه می‌کنید.

در زیر به ۸ چیزی اشاره می‌کنیم که به شما در زمان سختی‌ها انگیزه می‌دهد:

1- درد بخشی از رشد کردن است.

گاهی اوقات زندگی به این دلیل درها را به رویتان می‌بندد که وقت جلو رفتن است. و این چیز خوبی است چون معمولاً ما هیچوقت به خودمان تکان نمی‌دهیم مگر اینکه شرایط، ما را به آن مجبور کند. وقتی زندگی سخت می‌شود. به خودتان یادآور شوید که هیچ درد و غمی بی‌دلیل اتفاق نمی‌افتد. از چیزی‌هایی که اذیتتان کرده درس بگیرید ولی هیچوقت این درس‌ها را فراموش نکنید. فقط بخاطر اینکه با مشکلات دست و پنجه نرم می‌کنید به معنی این نیست که شکست خورده‌اید. افتادن اتفاق‌های خوب زمان می‌برد. صبور باشید و مثبت فکر کنید. همه چیز درست خواهد شد؛ البته شاید این اتفاق زود نیفتد اما بالاخره می‌افتد.

یادتان باشد که دو نوع درد وجود دارد: دردی که آسیب می‌زند و دردی که تغییرتان می‌دهد. هر دو این دردها به رشد شما کمک می‌کنند.

2- همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.

هروقت باران می‌آید، بالاخره بند می‌آید. هروقت ضربه می‌خورید، بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی است -- هر روز صبح طلوع خورشید همین را می‌خواهد به شما بگوید اما معمولاً یادتان می‌رود و درعوض فکر می‌کنید که شب همیشه باقی می‌ماند. اما اینطور نیست. هیچ‌چیز همیشگی نیست.

پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست. اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی‌ماند. فقط به این دلیل که در این لحظه زندگی‌تان سخت شده است به این معنی نیست که نمی‌توانید بخندید. فقط به این دلیل که چیزی اذیتتان می‌کند به این معنی نیست که نمی‌توانید لبخند بزنید. هر لحظه برای شما شروعی تازه و پایانی تازه است. هر لحظه فرصت جدیدی به شما داده می‌شود. فقط باید از این فرصت بهترین استفاده را بکنید.

3- نگران بودن و شکایت کردن چیزی را عوض نمی‌کند.

آنهایی که بیشتر از بقیه شکایت می‌کنند، کمتر از بقیه کار انجام می‌دهند. همیشه بهتر است که سعی کنید کاری بزرگ انجام دهید و شکست بخورید تا اینکه هیچکاری انجام ندهید و موفق شوید. اگر گم شوید، هیچ چیز تمام نمی‌شود؛ زمانی همه چیز تمام می‌شود که کاری انجام ندهید و فقط شکایت کنید. اگر به چیزی باور و اعتقاد دارید، تلاش کنید. اجازه ندهید سایه‌های گذشته، دریچه رو به آینده‌تان را تاریک کند. اینکه امروز را به شکایت کردن درمورد دیروز بگذرانید، آینده‌تان را روشن‌تر نمی‌کند. به جای آن دست به کار شوید. بگذارید درس‌هایی که گرفته‌اید زندگی‌تان را بهبود بخشند. تغییر ایجاد کنید و هیچوقت به عقب نگاه نکنید.

و صرفنظر از اتفاق‌هایی که در این راه طولانی می‌افتد، یادتان باشد که شادی و خوشبختی واقعی فقط زمانی می‌آید که دست از شکایت کردن بخاطر مشکلاتتان بردارید و شروع به شکرگزاری برای مشکلاتی که ندارید کنید.

4- جای زخم‌های شما نشانه قدرتتان هستند.

هیچوقت بخاطر جای زخم‌هایی که زندگی رویتان گذاشته است خجالت نکشید. این جای زخم‌ها یعنی درد تمام شده و روی زخمتان بسته شده است. یعنی توانسته‌اید بر درد غلبه کنید، درسی بگیرید، قوی‌تر شوید و به جلو پیش روید. جای زخم، خالکوبی پیروزی است که باید به آن افتخار کنید. اجازه ندهید این زخم باعث شوند زندگی‌تان را با ترس سپری کنید. هیچوقت نمی‌توانید جای این زخم‌ها را از بین ببرید اما می‌توانید نگاه خودتان به آنها را تغییر دهید. می‌توانید به جای این زخم‌ها بعنوان نشانه قدرتتان نگاه کنید نه درد.

5- هر مشکل کوچک، قدمی رو به جلو است.

صبر کردن در زندگی به معنی منتظر ماندن نیست؛ صبر کردن توانایی داشتن نگرشی خوب در زمان تلاش برای رسیدن به رویاهایتان است. پس اگر می‌خواهید امتحان کنید، وقت گذاشته و تا آخر راه را بروید. درغیراینصورت، هیچ دلیلی برای شروع کردن نیست. این می‌تواند به معنی از دست دادن راحتی و ثباتتان و بر هم خوردن عادت‌های خواب و خوراکتان برای مدتی کوتاه باشد. می‌تواند به معنی قربانی کردن روابط و همه چیزهای آشنایی باشد که قبلاً در زندگی‌تان وجود داشت. می‌تواند به معنی قبول کردن تمسخرهای همسالان و دوستانتان باشد. می‌تواند به معنی ساعت‌های متمادی تنهایی باشد که البته تنهایی نعمتی است که می‌توان از آن برای خلق چیزهایی عالی استفاده کرد. تنهایی فضایی که لازم دارید را به شما می‌دهد. بقیه چیزها آزمایش کردن قطعیت شماست، اینکه چقدر آن هدف را می‌خواهید.

و اگر آن را بخواهید، با وجود همه شکست‌ها، طردشدگی‌ها و مسائل دیگر انجامش می‌دهید. و هر قدمی که رو به آن برمی‌دارید از هر چه که فکرش را هم بکنید حالتان را بهتر می‌کند. می‌فهمید که مشکلات اتفاقاتی نیست که سر راه برایتان می‌افتد، چالش اصلی خود آن راه است. و ارزشش را دارد. پس اگر می‌خواهید امتحانش کنید، راه را تا آخر بروید. هیچ حسی در دنیا بهتر از این نیست… هیچ حسی در دنیا بهتر از این نیست که بفهمید زنده بودن یعنی چه.

6- منفی بودن دیگران مشکل شما نیست.

وقتی چیزهای منفی دور و برتان را می‌گیرد، مثبت باشید. وقتی دیگران می‌خواهند باعث ناراحتی‌تان شوند، لبخند بزنید. این بهترین و ساده‌ترین راه برای حفظ انگیزه و تمرکزتان است. وقتی دیگران با شما بدرفتاری می‌کنند، خودتان باشید. هیچوقت اجازه ندهید تلخی یک نفر شخصیتتان را تغییر دهد. هیچ چیز را به خودتان نگیرید، حتی اگر دقیقاً منظور خودتان باشد. خیلی کم پیش می‌آید که آدمها بخاطر شما کاری را انجام داده باشند. آنها کارهایشان را بخاطر خودشان انجام می‌دهند.

مهمتر از همه اینها، هیچوقت بخاطر اینکه کسی گفته به اندازه کافی خوب نیستید، خودتان را تغییر ندهید. زمانی تغییر کنید که می‌دانید آدم بهتری خواهید شد و آینده درخشان‌تری خوهید داشت. هر کاری که بکنید، چه درست و چه غلط، آدمها پشت سرتان حرف خواهند زد. پس قبل از اینکه نگران چیزی باشید که دیگران درموردتان می‌گویند، نگران کارهایی باشید که می‌کنید. اگر به چیزی واقعاً اعتقاد دارید، برای جنگیدن بخاطر آن نترسید. قدرت واقعی از غلبه بر چیزهایی به دست می‌آید که به نظر دیگران غیرممکن به نظر می‌رسد.

از همه اینها گذشته، شما فقط یکبار زندگی می‌کنید. پس سعی کنید همان طوری زندگی کنید که دوست دارید.

7- اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد، بالاخره خواهد افتاد.

قدرت واقعی زمانی می‌آید که چیزهایی زیادی برای گریه کردن بخاطرشان و شکایت کردن داشته باشید اما ترجیح دهید که لبخند بزنید و به جای این کارها بخاطر زندگی‌تان شکر کنید. همیشه در همه سختی‌هایی که با آن روبه‌رو می‌شوید، نقاط مثبتی هم وجود دارد اما باید بخواهید که دریچه قلب و ذهنتان را باز کرده و به استقبال آن بروید. نمی‌توانید به زور بخواهید بعضی اتفاق‌ها بیفتند. با تلاش در چنین جهتی فقط خودتان را خسته خواهید کرد. در بعضی نقاط فقط باید رها کنید و ببینید چه پیش می‌آید.

در آخر، دوست داشتن زندگی به اعتماد به حس‌تان، ریسک کردن، از دست دادن به دست آوردن خوشبختی و درس گرفتن از تجربه های تان بستگی دارد. این سفری دور و دراز است. باید دست از نگرانی، سرگردانی و تردید بردارید، به دست‌پاچگی‌هایتان بخندید، در لحظه زندگی کنید و از چیزهایی که روزگار پیش پایتان قرار می‌دهد لذت ببرید. شاید در آخر دقیقاً به آن مقصدی که می‌خواستید نرسید اما مطمئن باشید همان جایی می‌رسید که باید می‌رسیدید.

8- بهترین کاری که می‌توانید بکنید این است که به راهتان ادامه دهید.

از دوباره بلند شدن از زمین نترسید، از دوباره تلاش کردن، دوباره دوست داشتن، دوباره زندگی کردن و دوباره آرزو کردن. اجازه ندهید یک درس سخت از روزگار دلتان را سخت کند. بهترین درس‌های زندگی را معمولاً در سخت‌ترین شرایط و از بدترین اشتباهاتتان یاد می‌گیرید. زمان‌هایی هست که به نظر می‌رسد همه چیز بد پیش می‌رود و احساس خواهید کرد که این شرایط سخت همیشه می‌ماند. اما اینطور نخواهد بود. وقتی احساس کردید که کم‌کم ناامید و دلسرد می‌شوید، یادتان باشد که همیشه برای درست شدن مسایل، اول همه چیز باید خراب شود. گاهی برای اینکه به بهترین وضعیت خودتان برسید، باید بدترین وضعیتتان را پشت سر بگذارید.

بله، زندگی سخت است اما شما از آن سخت‌ترید. قدرت هر روز خندیدن را در خودتان ایجاد کنید. جرات داشتن احساسی متفاوت اما زیبا را در خودتان رشد دهید. سعی کنید لبخند را به لبان بقیه هم بیاورید. برای چیزهایی که قادر به تغییر آن نیستید، استرس نداشته باشید. ساده زندگی کنید. سخاوتمندانه دوست داشته باشید. صادقانه حرف بزنید. با دقت کار کنید و حتی اگر زمین خوردید، دوباره از جایتان بلند شوید. به رشد کردن ادامه دهید.

هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوید سعی کنید این کارها را انجام دهید:

۱. مثبت فکر کنید.
۲. سالم غذا بخورید.
۳. ورزش کنید.
۴. سخت کار کنید.
۵. زیاد بخندید،
۶. خوب بخوابید.

و هر روز همه این کارها را تکرار کنید.

منبع:سایت مردمان

آیا نورو فیدبک واقعا معجزه می کند؟

در مورد اثربخشی نوروفیدبک در درمان اختلال های روان پزشکی و به خصوص اختلال بیش فعالی نقص توجه (ADHD) در چند سال اخیر گاه و بی گاه مطالبی در جراید، فضای مجازی و سایر رسانه های کشور منتشر شده و نظر برخی از هموطنان به خصوص آنهایی که دچار مشکلات روان پزشکی هستند یا در خانواده خود فرد مبتلایی دارند را به خود جلب کرده است. به عنوان روان پزشک گاهی با این پرسش مراجعان روبرو می شویم که مثلا آیا می توانم فرزندم که دچار بیش فعالی است را به روش نوروفیدبک درمان کنم و دیگر دارویی به او ندهم؟ یا آیا این روش می تواند قدرت یادگیری فرزندم که دچار اختلال یادگیری است را زیاد کند؟ سوالاتی از این دست اغلب به دنبال مشاهده تبلیغ این روش، در ذهن افراد درگیر با موضوع که به دنبال راه حلی برای رفع مشکلات فردی و خانوادگی خود هستند، شکل می گیرد.

اصولا در رویارویی با تبلیغات پزشکی چه باید کرد و چگونه می توان از درستی آنها مطمئن شد؟ در حالت کلی، شیوه های تبلیغات مربوط به درمان ها به دلایل مختلف اغلب گمراه کننده است. در شیوه های تبلیغی، فواید روش موردنظر بزرگ و محدودیت ها و ضررهای آن کوچک شمرده می شود.

البته این وضعیت حتی در کشورهایی که نظارت دقیق و گسترده ای بر عملکرد رسانه ها در امور تبلیغی وجود دارد و رسانه ها ملزم به رعایت اصول حداقلی علمی و اخلاقی تبلیغات هستند نیز دیده می شود. موضوع هنگامی بغرنج تر است که در فقدان نظارت جدی، تبلیغات از این مرز فراتر می رود و متولیان آن به خود اجازه می دهند مطالبی خلاف واقع در متن خود بگنجانند؛ مانند مورد تاییدبودن یک روش از جانب یک سازمان معتبر علمی یا استفاده از واژه ها و عبارت های عوام فریبانه ای مانند «معجزه»، «درمان قطعی و بدون هیچ عارضه» و «دارای اثرات همیشگی». با نگاهی به مقاله های علمی می بینیم که کلمات هیجان انگیز و غلو آمیز جایی در آنها ندارد و همواره مطالب با احتیاط کامل گفته می شود و حتما نقص ها و محدودیت های روش موردنظر و جاهایی که آن روش قابل استفاده نیست یا به بررسی بیشتری نیاز دارد اعلام می شود.

از سوی دیگر، تبلیغات ممکن است به نکته های درستی در مورد شیوه موردنظر اشاره کند که با آنکه درست است، در حقیقت فریبی برای افراد ناآشنا با جزییات منطقی و علمی است. به طور نمونه می توان از این موارد نام برد: «خانم الف، هنرپیشه معروف، هم از این روش استفاده کرده و آن را بسیار موثر دانسته»، «سازمان ب، که سازمان بسیار مهمی است، به کارکنان خود این روش را توصیه کرده»، «آقای دکتر پ که رییس بیمارستان معروفی است، تاکید کرده که حتما از این روش استفاده شود»، «در کتابی که توسط خانم ت نوشته شده از این روش بسیار تعریف شده است»، و... هیچ یک از این نمونه ها دلیلی بر قابل توصیه بودن یک روش درمانی نوظهور نیست.

پس چگونه در شرایطی که نظارت محکمی بر شیوه های تبلیغی دیده نمی شود، می توان از درستی آنها مطمئن شد؟ رسیدن به چنین اطمینانی همیشه ساده نیست، اما می توان در مورد روش های نوظهوری که فرد در مورد آنها هنوز تردیدهایی دارد، پیشنهادی برای اطمینان بیشتر ارائه کرد. شاید دقیق ترین راه، مراجعه به راهنماهای بالینی سازمان های معتبر علمی مانند دانشگاه ها یا انجمن های معتبر علمی و مشورت با متخصصی که با روش موردنظر آشنایی دارد، باشد. همچنین پیشنهاد باید از جانب پزشک مورد اعتماد فرد داده شده باشد و نه بر اساس تبلیغات یا صرفا سخن هر فردی که از روش مذکور سود اقتصادی می برد به همین دلیل است که در مقالاتی که در مجله های علمی معتبر چاپ می شود، نویسنده حتما باید نام موسسه ای که برای پژوهش خود از آن پول دریافت کرده و وجود یا عدم وجود نفع مادی خود از موضوع موردنظرش را اعلام کند. اینکه فرد معروف یا غیرمعروفی روشی را روی خودش موثر دیده، دلیلی بر قابل تجویز بودن روش نیست و به هیچ عنوان نمی توان در این مورد به نقل قول افراد از رضایت خودشان تکیه کرد. در واقع تایید موثر بودن و قابلیت به کارگیری یک روش، فرآیندی بسیار پیچیده است که اغلب اگر هم به نتیجه برسد، سال ها در این مسیر زمان می برد. شاید هنوز برخی از افراد ندانند که حتی ادعای یک پزشک متخصص در یک رسانه عمومی در مورد موثربودن یک روش درمانی، الزاما به معنای صحت مطلب نیست! در اینجا منظور، بدیهی بودن اختلاف نظر میان متخصصان امر نیست، بلکه موضوع، نتیجه گیری اشتباه علمی از یافته های موجود یا جهت دادن تبلیغی نادرست به یک موضوع علمی است. در نتیجه هنگام تبلیغ یک ابزار تشخیصی یا درمانی در رسانه های عمومی، لازم است که موضع تبلیغی بودن برنامه یا گزارش به وضوح بیان شود.

محدودیت های نوروفیدبک

با وجود مطالعات زیادی که صورت گرفته هنوز اثر بخشی نوروفیدبک در بهبود هیچ یک از اختلالات روانپزشکی به اثبات نرسیده است و به عنوان درمان هنوز نمی توان آن را توصیه کرد. با اجرای نوروفیدبک بروز عارضه جانبی خطرناک یا تهدید کننده مطرح نیست و عوارض دیگری مانند اضطراب، تحریک پذیری و سردرد، عموما کوتاه مدت و گذرا هستند. با این وجود، به کارگیری نوروفیدبک دارای محدودیت ها و دشواری هایی است. به جز محدودبودن دلایلی که موثر بودن این روش را نشان می دهند، هزینه زیاد آن و لزوم تبحر و تجربه داشتن در به کارگیری این ابزار از محدودیت های آن است. به عبارتی، فقدان دانش و تجربه کافی در اجرا و تفسیر نتایج می تواند به استفاده نادرست از اطلاعات حاصل از نوروفیدبک منجر شود. حتی اجرای درست نوروفیدبک و آشنایی کامل با این دستگاه، الزاما به معنای توانایی تفسیر درست نتایج آن نیست. همچنین هنجارهای مربوط به این دستگاه مربوط به جامعه یا جوامعی است که این ابزار در آن جامعه مورد تحقیق قرار گرفته و ممکن است با جمعیت هدف متفاوت باشد. به عبارتی، تطبیق این هنجارها پیش از به کارگیری آن در جمعیت هدف ضروری است.

نتیجه گیری

در حال حاضر نوروفیدبک، روشی نوین برای پژوهش و نه درمان در حیطه فعالیت های مغز است. هم اکنون پژوهش های مرتبط با آن به شدت در جریان است و ممکن است در آینده به نتایجی عملی برای ارتقای سلامت روان و کارکرد مغزی انسان بیانجامد. با این وجود نتایج مطالعه های بالینی که بتواند جایگاه درخوری برای نوروفیدبک در راهنماهای بالینی معتبر دست و پا کند، تا کنون متناقض یا غیرمتقاعدکننده بوده است و از جنبه های گوناگون نیاز به ادامه مطالعات و اجرای تحقیقات دقیق تر و گسترده تر به شدت احساس می شود. .

دکتر امیر شعبانی ،روان‌پزشک
عضو هیات علمی دانشگاه علوم‌پزشکی ایران

 راه و روشی برای قاطع بودن

آیا دوست دارید در زندگی تان تغییری ایجاد کنید یا کاری مهم انجام دهید؟ برای انجام چنین کارهایی باید تصمیم بگیرید. البته تصمیم گرفتن آسان است و شما هر لحظه می توانید درخصوص موضوعاتی تصمیم بگیرید، اما بر سر آن تصمیم بودن، جهد و تلاش فراوان می طلبد. بنابراین می دانید چگونه می توان تصمیمی قطعی گرفت تا آنجا که هیچ خللی نپذیرد؟

فردی را فرض کنید که صبح، دیرهنگام از رختخوابش بیرون می آید و با گام های سنگین جلوی آینه می رود و با دیدن اندام بسیار فربه خود بشدت غمگین می شود و با تمام بی حالی با خود قسم یاد می کند که وزن کم کند. سپس پشت رایانه خود رفته و در یکی از شبکه های اجتماعی تصمیم خود را می گوید. بعد تصمیم می گیرد هفته ای سه بار هم به باشگاه برود و تمام.

اکنون این سناریو را در نظر بگیرید: فرد مورد نظر ما سرش گرم زندگی معمولی اش است تا این که روزی به دلیلی مجبور می شود از دری ـ بی بازگشت ـ عبور کند. دری که وقتی از آن گذشت دیگر نمی تواند بازگردد و مجبور است مسیر جلوی راهش را تا انتها بپیماید. در حقیقت این نقطه جایی است که زندگی واقعی فرد شروع می شود. او قدم به راهی می گذارد که راه فراری ندارد و باید با ماجرا یا ماجراهایی روبه رو شود. پس از رویارویی با چنین ماجراهایی او مجبور می شود از در بی بازگشت و یکطرفه دیگری عبور کند، اما این در با در قبلی بسیار متفاوت است. عبور از این در باید آگاهانه و همراه با یک تصمیم گیری باشد. در حقیقت فرد مورد نظر ما پس از عبور از در اول با اجبار وارد ماجرایی می شود که اکنون باید با یک تصمیم گیری صحیح آن را به بهترین نتیجه برساند.

باید گفت دنیای واقعی شبیه سناریوی دوم است. اگر می خواهید تصمیمی بگیرید ـ یک تصمیم واقعی ـ باید حتما از یک در عبور کنید. دری که با عبور از آن، به سرزمین نامعلومی قدم می گذارید (منظور ماجرایی است که پشت در منتظر شماست) بخش مصمم و باهوش وجودتان با این کار تحت کنترل تان قرار می گیرد و با این حرکت شما می دانید هرگز از تصمیم تان برنمی گردید. سپس در مرحله بعدی می توانید روی بخش تنبل، نادان و واکنشی تان مسلط شوید. اگر روی وجودتان چنین تسلطی نداشته باشید با کوچک ترین و بی اهمیت ترین مشکلات جا زده و به نتیجه دلخواه نمی رسید. مثلا وقتی هوا سرد است و تا حدی احساس بیماری می کنید و اگر اجباری وجود نداشته باشد که شما را از رختخواب بیرون بکشد، شما از جایتان بیرون نمی آیید و کاری از پیش نمی برید. در حقیقت شما باید خود را در شرایطی قرار دهید که هر طور شده روی تصمیم تان باقی بمانید.

مانند دوران مدرسه که دری بود که نمی توانستید از میان آن عبور نکنید و وقتی از آن در گذشتید انتخاب آگاهانه تان همان موفق بیرون آمدن از مدرسه بوده است.

حرفه ای هم که انتخاب کرده اید به مثابه همان در اول است. شما باید از این در می گذشتید و قدم به سرزمین پشت آن در می گذاشتید و حال که وارد این وادی شده اید باید از آن موفق خارج شوید. بنابراین در دومی را که مجبورید از آن بگذرید، آگاهانه با تصمیم های صحیح انتخاب می کنید. تمام این درهای زندگی یکطرفه هستند و بیشتر مواقع غیرانتخابی و شما باید به عنوان قهرمان داستان زندگی خود از میان آنها عبور کنید.

مثلا اگر دوست دارید حرفه جدید و مورد علاقه تان را شروع کنید پس باید بتوانید از در اول یعنی همان استعفا دادن از شغل فعلی تان عبور کنید و به در دوم که شغل خودتان است، برسید. مثلا اگر می خواهید در امتحان سختی قبول شوید پس بهتر است شرایطی به وجود آورید که به این تصمیم گیری تان کمک کند. مثلا در کلاس تقویتی آن درس شرکت کنید یا صرفا با بعضی دوستانتان که آنها نیز می خواهند در آن امتحان شرکت کنند قرارهای مطالعه بگذارید. با عبور از در اول می توانید تصمیم قطعی بگیرید و فکرتان را به نتیجه مطلوب برسانید. با انجام این کارها خودتان به خود فشار آورده و در تصمیم گیری هایتان قاطعانه تر عمل می کنید.

بیشتر مردم بدون این که واقعا دست به اقدام موثری بزنند، تصمیم هایی می گیرند که بدون نتیجه باقی می ماند. آرزوهای مبهم به نتیجه نمی رسند و برای محقق کردن خواسته هایتان باید بستر آن را فراهم کنید و با اتخاذ روش های مختلف، خود را مجبور به دنبال کردن اهداف تان کنید. این گونه تصمیم گیری ها قطعی و ثمربخش است.

منبع: جام جم