هر قدر هم که یونان قدیم علو مقام خود را با دستورات اخلاقی پزشکی نشان میدهد و در آن « تعهد بقراطی» که پزشکان جوان می بایست نزد « اپولن طبیب ، نزد اسکلپیوس ، هیگیئا و پاناکئیا و همه خداها و الهه ها » فسم بخورند و قسمشان این بود که در هر خانه ای که می روند به نفع بیمار و در حد امکان برای او کمک باشند .

ولی قسم نمی خوردند که بیمارانی را هم که امید به بهبودشان نیست کمک کنند . به عکس ، آنان تعهد می کردند که در مورد بیمارانی که علاج ناپذیر هستند از هرگونه کمک خودداری کنند . 
در نوشته های بقراط اینچنین آمده است که « طب هنری ست که باید بیماران را از درد کاملاً آزاد کند ، رنج بیماری را تخفیف دهد و از معالجه مریضانی که مغلوب بیماری شده اند خودداری کند ، تا بدانند که در اینجا دیگر از هنر طب کاری بر نمی آید .» اولین کسی که قلوب طبیبان را حتی برای کمک به بیمارن علاج ناپذیر به حرکت درآورد یک مسلمان بود – رازی. او از این وظیفه مهم آگاهی یافت و می گفت : پزشک باید همیشه بیمار را به بهبودیش امیدوار سازد ، اگر چه خودش هم در این مورد کاملاً مطمئن نباشد . همانطور که خوشحالی و بدحالی ذهنی و روحی ، روی حالت جسمی موثر واقع می شود ، پزشک هم باید بیمار رو به مرگ را شهامت و بشاشت حیات بخشد . به عکس ، گایرلفون کایز ربرگ
Geyler Von Kaisersberg فریاد می کند : این چه اخلاق پستی است که پزشک ، بیمار را متوجه مرگی که در پیش دارد نکند ، بلکه به عکس سلامت یافتنش را امکان پذیر جلوه دهد و به این ترتیب مانع آن شود که بیمار گناهکار توبه کند و به یاد خدا بیفتد .
ولی یک عقل سلیم طور دیگر نمی تواند عمل کند ، مگر همانطور که ابن سینا هموطن رازی هم می گوید : پزشک هرگز نباید حتی چنین ظنی به وجود بیاورد که دیگر بیمار امید بهبودی ندارد . روش رازی و همکاران دیگرش از لحاظ حفاظت و تقویت روحیه بیمارن معمولی و نیز بیمارنی که سلامتی ناپذیرند و مجانین ، روشی است کاملا بشر دوستانه و برای مغرب زمین سرمشق و چراغی پیشرو . ولی در اینجا کسی متوجه نبود . اینجا تخمی شوم ، میوه زشتی به بار  آورد. آن تخم شوم ، اعتقادی بود مبنی بر اینکه ، بیماری مجازاتیست خدائی و پاک شدن از گناهان را سبب می شود و حلول شیطان در بدن ، عارضه دیوانگی به وجود می آورد  . بنابراین در اروپا تمام بیماران ناعلاج و به خصوص بیماران روحی ، در تمام مدت قرون وسطی و تا قرن هیجدهم میلادی هم دچار نفرین و لعن بوده اند .
 
درمان امراض ذهنی و روحی در اروپا ، همان دور کردن ارواح پلیدی بود که معتقد بودند در بیماری حلول کرده است . دیوانگان بیگناه و بی آزار را اگر مرد بودند ، لباس چند رنگ می پوشاندند و به آن زنگوله  و استخوان پایه حیوان می آویختند و به دین ترتیب او را به اهالی محل معرفی کرده ، به حال خود و به دست تمسخر و آزار جاهل های محل رهایشان می کردند . اضافه بر این چه کسی حق قضاوت در مورد شدید و خفیف بودن بیماری روحی و اینکه آیا دیوانه ئی خطرناک یا بی آزار است داشت ؟ حتی در سال 1498 میلادی شورای شهرداری فرانکفورت ، از معبد سنت انشتات
st.Anstatt تقاضا می کند که یک شخص روحانی بفرستند تا اینکه شخص آزادی خواهی را به نام یاکوب گیش که قاضی و روحانی نیز بود ، معاینه کند و تعیین کند که آیا حال و کیفیت این شخص به خاطر حلول شیطان در جسم اوست ؟ و ترتیبی بدهد که او را به دیر برده ، در آنجا روح پلید را از جسمش بیرون کند Exorzismus و آنها که شدیداً جنی شده بودند و روح پلید دیگر از بدنشان بیرون کردنی نبود به زنجیر و غلاده می بستند و به زندان و یا خانه مخصوصی که برایشان ترتیب داده بودند و دارالمجانین می نامیدند Tollhaus ، یا محلی که با دیگران هیچگونه تماسی نداشته باشند به نام بیمارستان انزوا Kasten hospital و یا جائی به نام دلقکخانه Narrenhaus و یا اینکه در هامبورگ در صندوق جن زده ها می انداختند و آنان را در تمام مدت عمر برای کتک زدن به دست محافظین خود سر و نوکران خام و خشن می سپردند .
 تنها به کتک زدن ، به منظور بیرون کردن روح پلید از بدن و شکستن مقاومت ذهنی اکتفا نمی کردند . در سال 1451 میلادی در فرانکفورت دیوانه ای که مقدسات دین عیسی را لعن کرده بود ، درست مثل یک انسان سالم مجازات کردند . همچنین در سال 1490 شخصی را به نام کنتس فوگل
Cons Figel که هم دیوانه بود و هم مبتلا به جزام ، به جرم کفر شکنجه دادند . در یونان قدیم بیمار روحی را به خانواده اش می سپردند و خانواده متعهد می شد که نگذارد از طرف بیمار زیانی به کسی وارد آید . در حالیکه در کشورهای اسلامی بیمار روحی را در بیمارستان در بخش اعصاب مورد محافظت و معالجه قرار می دادند . مثلا در بغداد و قاهره بیماران روحی را در بخش معالجات اعصاب ، تحت مراقب و رسیدگی متناسب پزشکان اعصاب بودند و تمام بیمارستان تحت کنترل هفتگی شخصی سلطان قرار داشت . در حالیکه در قرن 19 میلادی در اروپا بیماران روحی را در زندان و تحت کنترل پلیس قرار داده و با آنها مثل جنایتکاران رفتار میکردند .
در اروپا فقط در اسپانیا بود که هنوز از دوران حکومت اسلامی اش بیمارستانهایی به نام بیگناهان
Innocentes برای بیماران روحی داشت . انگلستان در سال 1751 میلادی اولین قدم مرددانه در طریق تقلید از سیستم تمدن اسلامی ، برای رسیدگی به بیماران روحی را در برداشت . تازه در اواخر قرن 18 میلادی پزشک فرانسوی به نام پینل موفق شد از مجلس شورا (convent)  اجازه بگیرد  که زنجیرها را از دست و پای بیماران روحی باز کرده ، آنها را از زندانها آزاد کند و به دست پزشکان بسپارد .  نه تنها بیماریهای ذهنی و روحی ، بلکه بیماریهای جسمی هم ، تا آنجا که شناخته نشده بودند با اطمینان کامل جزو جن زدگی و حلول ارواح پلید در بدن بیمار می دانستند و علاج آنرا نیز فقط در بیرون کردن شیطان از بدن بیمار به وسیله کتک و زور می دانستند . حتی در قرن 19 میلادی  هم بودند کسانی مانند واینزبرگر طبیب شاعر Weinsberger که رفیق گوته نیز بود ، یوستسنوس کرنر Justinus Kerner و پروفسور هائی از شهر مونیخ به نام شوبرت Schubert بادر Baader و فون رینگزایس Von Ringseis و اشن مایر  Eschanmeyer از شهر توبینگن و پروفسور هاینرتHeinroth  از شهر لایپزیک که قلم های خود را تیز می کردند ، برای تبلیغ حلول ارواح پلید ، و اینکه بیماران همانا گناهکارانند ، و اینکه راه مداوا ، بیرون راندن شیطان از جسم آنان ، دعا خواندن و نام مقدسین بر زبان جاری کردن است  . در سال 1824 میلادی پروفسور ویندیشمن Windischmann اهل لایپزیک ، بانی وصلت جدید بین طبابت و معتقدات عیسوی شد .
او جملاتی می نویسد که باید مورد بحث قرار گیرد ، می نویسد : محل اصلی بیماری در روح است ، روحی که در اثر هوس و شهوت ملتهب و وحشی شده است . و طبیبی که از چگونگی بیرون کردن اوراح پلید
(Exorcismus) از بدن آگاهی نداشته باشد ، مسلم است که به بهترین دارو دست نیافته است . بنابراین به طب مسیحی احتیاج است . از طرف دیگر یک ضرب المثل عربی می گوید : آنکه با مروارید سر و کار دارد باید سعی و دقت زیاد به کار برد تا زیبایی آن را صدمه نزند . همچنین نیز کسی  که با بدن انسان ، این مهم ترین موجود روی زمین سر و کار دارد باید با نهایت دقت و محبت با او رفتار کند ... شخصیت مهم پزشکی زکریای رازی مانند آئینه ای است که بوسیله آن امکانات و چگونگی طب اسلامی را می توانیم بشناسیم . او پزشکی است عمیقاً ارضاء شده ، وسیله رسالت و تعهدش ، او کمک درماندگان ، معلم و مربی نسل پزشکان با معلومات ، نویسنده دائره المعارفی که تمام معلومات چند جانبه گذشتگان در تمام طول تاریخ را در خود هضم کرده و غنی شده آن را ارائه داده ، یک طبیب هشیاری که عملا در بیمارستان به کار مشغول بوده ، یک مشاهده کننده متفکر و شیمی دانی مستقل و آزمایش کننده و بالاخره یک دانشمند اصولی و با اسلوب ( سیستماتیک ) که نظم و وضوح در تمام معلومات طبی زمانش بوجود آورد ، بوده است  .